لوح محفوظ

پیوندها
 

 

اخلاق و مبادی آن درقرآن

حکیم متاله آیت الله جوادی آملی                                                                              کاری از: سرگروه فلسفه منطقه 8

 

مقدمه

 انسان از منظر قرآن, مسافری است رهسپار لقای خداوند سبحان: (یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ)[سوره انشقاق, آیه 6 ] و در این سیر, عوالمی را پیموده تا سرانجام به عالم طبیعت و نشئه دنیا, که در بیان عارفان به کفش کن کاخ با عظمت آفرینش تعبیر شده, رسیده است: (لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ‏  ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ)[ سوره تین, آیات 4 ـ 5.] و عوالمی را پیش‌رو دارد تا به لقای مهر و جمال یا قهر و جلال حضرت حق راه یابد.

سالک, که در این سفر, سیر به سوی «مکانت برتر» را طلب می‌کند, به ره‌توشه‌ای علمی نیازمند است; او باید موانع نظری و عملی سیر و سلوک الی الله را به خوبی بشناسد و با راههای مانع‌زدایی و مراحل این سیر آشنا شود و چون مجموعه این شناختها را علم اخلاق بر عهده دارد و علم اخلاق نیز, خود دارای مبادی خاصی است, پیش از هر چیز, باید به «مبادی اخلاق» آشنا شود.

این مبادی, که اکنون به «فلسفه اخلاق» موسوم شده کاوشهای علمی اخلاق شناسانه‌ای است که از بیرون به این علم می‌نگرد; از این رو مقاله حاضر, عهده‌دار تبیین برخی از مبادی اخلاق از منظر وحی است .

 

 رابطه انسان و اخلاق در قرآن

 

اخلاق، سیر باطنی انسانی است که موجودی متفکّر و مختار است، به دو عنصر اصیل «اندیشه صحیح» و «گرایش راستین» وابسته است. قرآن کریم هم اندیشه و نیازهای علمی بشر را با اقامه براهین قاطع تأمین می‏کند و هم گرایش درست او را با تبشیر و انذار، تشویق و توبیخ، وعد و وعید، مدح و قدح تضمین می‌کند و او را از این جهت تربیت می‏کند و می‏پروراند؛ تا مطلبی برای انسان مبرهن نشود حاضر نیست بر اساس آن حرکت کند و یا اگر مطلبی مبرهن شود ولی مورد پذیرش و گرایش عقل عملی او قرار نگیرد، باز راکد و ساکت است و حرکت نمی‏کند.

 

سرّ اهتمام قرآن به گرایش انسانی

 

از آن‏جا که تأثیر گرایش و جناح عقل عملی بیش از عقل نظری است، قرآن کریم به جنبه عقل عملی بیش از جنبه عقل نظری بها می‏دهد و سرّ اهتمام فراوان قرآن به آن را می‏توان با مطالعه در آیات استنباط کرد. گرچه قرآن براهین و ادلّه مُتقَنی برای اثبات اصول کلّی دین مانند توحید، وحی، رسالت و نبوّت تدوین و اقامه می‏کند، ولی بیشترین سخن قرآن از بهشت و جهنّم، تشویق و توبیخ، مدح و قدح، ثواب و عقاب، اطاعت و عصیان و امر و نهی است. همه امور یاد شده برای گرایش عقل عملی است انسان بعد از اقامه برهان به آنها گرایش پیدا کند.

 زیرا بسیاری از افراد مسائل علمی را به خوبی درک می‏کنند؛ ولی در مقام عمل کمبودی دارند چون رام کردن عقل نظری با اقامه برهان چندان دشوار نیست؛ اما به دام کشیدن عقل عملی دربخش جهش و ایمان، کار بسیار دشواری است. چون شیطان همان‏گونه که برای عقل نظری، وهم و خیال را دام قرار می‏دهد؛ برایعقل عملی نیز دامهای فراوانی دارد و «نفس امّاره به سوء» از بزرگترین ابزارها و وسایل شیطان به شمار می‏رود. از این رو ذات اقدس اله قرآن کریم را در این مسیر قرار می‏دهد که همه نیازها را برطرف کند تاعالمان دین شناسِ ما دیندار و مؤمنان دینْ باور، خردمند و فرزانه گردند. برای تأمین این هدف، قرآن کریم از مثالهای گوناگون، قصّه‏های انبیا و أمم و قبایل پیشین، سرگذشت تبهکاران و سرنوشت پرهیزکاران استفاده می‏کند.

 

نیاز عمومی به بحثهای عقل عملی

 

به دو دلیل نیاز جامعه انسانی به بحثهای عقل عملی، بیش از عقل نظری است. دلیل اول این است که آن برهانهای قاطع عقل نظری در دسترس فهم همه مردم نیست. برهانهایی که به صورت «قیاس استثنایی» یا «اقترانی» در قرآن و روایات آمده کم نیست؛ اما برای توده مردم مقدور نیست که آیاتی مانند: (هو الأوّل والآخر والظاهر والباطن)[ ـ سوره حدید، آیه 3.] یا (هو معکم أین ما کنتم)[ ـ سوره حدید، آیه 4.] یا (لو کان فیهما الهة إلاّ الله لفسدتا)[ سوره انبیاء، آیه 22.] را درک کنند؛ در حالی که قرآن، (هدی للنّاس)[ سوره آل عمران، آیه 4.] است و برای همه مردم نازل شده است. از این رو در برخی از روایات آمده است که چون در آخر الزمان اقوام متعمّقی می‌یند، ذات اقدس اله سوره مبارکه (قل هو الله أحد) و آیات نخستین سوره حدید تا (و هو علیم بذات الصدور) را نازل کرده است[«إن الله عزوجل علم أن یکون فی آخرالزمان أقوام متعمقون... » (کافی، ج 1، ص 91، ح 3)].

دلیل دوم این است که همه انسانها، اعم از علما و خواص و توده مردم و اعم از کسانی که با براهین عقلی آشنایند کسانی که از اقامه براهین تفصیلی ناتوانند نیازمند به مسائل عقل عملی هستند وهمراه جاذبه و دافعه حرکتمی‏کنند و بههمین جهت مسئله بشارت به بهشت و ترس از دوزخ، در قرآن کریم مکرّر ذکر شده و این بخش از قرآن فراگیرتر از بخش نظری است.

سنّت معصومان (علیهم السلام) نیز بر اساس همین اصل، حرکت می‏کند؛ یعنی در روایات، ترغیب و ترهیب بیش از براهین عقلی است. ادلّه عقلی که روایات اقامه می‏کنند در حدّ نصاب است؛ ولی بخشهایی که مربوط به عقل عملی و ایجاد جاذبه، موعظه، نصیحت و... است نصاب پذیر نیست؛ همان‏گونه که ذکرخدا نصاب پذیر نیست: (یا أیها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً‌ وسَبِّحُوهُ بکرةً وأصیلا‌)[سوره احزاب، آیه 41 ـ 42.].

 

 گزارشی از «رسالة الطیر»

 

از چیزهایی کهعواطف و احساسات آدمی به آن گرایش دارد شعر، قصه و تمثیل است که در محدوده خیال است. خیال گاهی وهم را همراهی کرده و در قبال عقل صف‌آرایی می‏کند و گاهی در برابر عقل خضوع کرده شیعه عقل می‏شود. برای این‏که خیال به تشیّع عقل درآید قرآن، روایات و عارفان، حکیمان، علمای اخلاق و محدّثان، تلاش و کوشش فراوانی کرده‌اند و آن را به صورت نثری دلپذیر، نظمی دل انگیز و داستانهایی زیبا تزیین کرده‌اند.

 

مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک                                  چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

روح، مرغ باغ ملکوت است و از عالم خاک نیست و چند روزی برای او‌در‌عالم طبیعت،قفسی از تن ساخته‌اند .

 

جریان یا طیران آدمیّت

 

تخلّق به اخلاق الهی برای انسان، که مجرد محض نیست با حرکت، همراه است.انسان در قوس صعود از ضعف به قوّت، حرکت می‏کند و ناچار است تخلّق خود را با سیر و سلوک الهی تنظیم کند تا متخلّق به اخلاق الهی بشود.

 

همسفران سلوکی

 

همسفران سلوکی انسان، برادران دینی او هستند. به همین مناسبت مرحوم بوعلی در رساله مذکور، اقسام معاشرت و اخوّت را ذکر می‏کند که برخی از معاشران، برادران مادّی و دنیایی هستند. چون هر گاه سود آنها در رفاقت با انسان باشد، او را رها نمی‏کنند و در صحابت او به سرمی‏برند؛ ولی وقتی از صحابت سودی نصیب آنها نشود، او را رها می‏کنند و رفاقت با این‏گونه افراد، که در جامعه کم هم نیستند، زیانبار است.نمی‏تواند همسفر مناسبی برای انسان باشد. زیرا در روز سختی، انسان را رها می‏کند.

بنابراین، همسفران انسان در سیر و سلوک به سوی خدا، انبیا و اولیا هستند که انسان با مشاهده سنّت و سیرت آنان اوّلاً شوق زاید الوصفی درخود احساس می‏کند و ثانیاً اگر کمبودی داشت از شفاعت آنها بهره می‏برد.شفیع مانند بال پرنده است. اگر پرنده بی بال یا دارای یک بال باشد، قدرت پرواز ندارد.

انسان نیز اگر شفیع نداشته باشد، مشکلش به آسانی حل نخواهد شد. چون راه، بسیار سخت است. البته این به معنای حاکم کردن روابط به جای ضوابط نیست؛ زیرا در حقیقت ضابطه‏ها پر و بال آدمی هستند نه رابطه‏ها. رابطه‏ها همان است که مرحوم بوعلی در باره آن گفت: برخی تا از انسان استفاده می‏برند رابطه را حفظ، و وقتی که می‏بینند او بازدهی ندارد آن را قطع می‏کنند؛ ولی آنچه را که در مورد شفاعت گفته‌اند، مانند: «الشفیع جناح الطّالب» در باره ضوابط است؛ نه روابط.

در این راه، اولیا و همراهان الهی، از انسان شفاعت می‏کنند؛ یعنی حتّی اگر خود شفیع، کمالِ قدرت بر پرواز و جهش را داشته باشد سعی می‌کند که سرعت نگیرد، بلکه آرام آرام، این راه را طی می‏کند تا دیگران به او تأسّی کنند و به او دسترسی داشته باشند و مشکل خود را با او در میان بگذارند.

ما درنمازها با قرائت سوره مبارکه «فاتحة الکتاب» از ذات اقدس اله، راهی را درخواست می‏کنیم که در آن همراهان خوبی، ما را همراهی کنند: (اهدنا الصراط المستقیم  صراط الّذین أنعمت علیهم)؛ یعنی، راه کسانی که تو به آنها نعمت داده‌ی. در سوره نساء نعمت داده شدگان مشخص شده‌اند:(فَأُولئک مع الّذین أنعم الله علیهم من النبیّین والصدّیقین والشهداء والصّالحین وحسن أُولئک رفیقاً)[ .سوره نساء، آیه 69] خدای سبحان نعمت را به پیامبران، صدّیقان، صالحان و شاهدان داده است و اینها همسفران خوبی برای سالکان صراط مستقیم هستند؛ یعنی، هر کدام از انبیاصدّیقان، شهدا و صالحان، اوّلاً برای گروه خود و ثانیاً هر صنفی برای صنف دیگر و ثالثاً همه این چهار صنف برای سایر اهل سیر و سلوک، همسفران خوبی هستند. همسفران خوب به گونه‌ی سفر می‏کنند که هر سالکی آنان را ببیند به شوق می‌فتد و اگر در راه خود گرفتاری پیدا کرد آنان دست او را می‏گیرند.

 

عوامل اصلاح اخلاق

 

روح، اصل و بدن، فرع است و به همین جهت بین آن دو تأثیر و تأثّر متقابل هست. بدن که با مزاجها و ترکیبات مخصوصی پیدا شده است زمینه پیدایش خصوصیّتهای اخلاقی را هم فراهم می‏کند .هر کسی بخواهد اخلاقش کاملاً اصلاح شود، باید چندین راه را طی کند. نخست باید مزاج او اصلاح شود. چون پیدایش اخلاق صالحِ با صفا در مزاجناهماهنگ، دشوار است. در محیط خانواده نیز باید افراد صالح و شایسته‌ی باشند تا او بتواند راه صلاح اخلاقی را به خوبی و آسانی طی کند. نیز محیط کار، محیط زندگی، جامعه و نظام حاکم بر او باید مناسب و صالح باشد. اینها همه علل و عوامل بیرونی است؛ حتّی اولین عامل که اصلاح مزاج و تعدیل نیروهای بدنی است در حقیقت از روح انسان، جدا و همسایه اوست. اگر اینها اصلاح شوند، روح به آسانی می‏تواند مسیر سعادت را طی کند. اما اصلاح هیچ یک از اینها در محدوده جهاد اکبر نیست؛ زیرا از دروازه ذات بیرون است.

 

اصلاح درونی

 

عمده آن است که انسان، اصلاح را از درون خود شروع کند. انبیا و اولیا که اصلاح را از درون شروع کرده بودند در محیط هایی زندگی می‏کردند که همه عناصر یاد شده علیه آنها بود. البته آنان از مزاج معتدل و سالم برخوردار بودند، پدران و مادران موحّد داشتند از اصلاب طاهره و ارحام مطهره بدنیا آمدند؛ اما چنین نبود که محیط خانواده، کار، زیست و نظام حاکم بر آنان صالح باشد؛ در عین حال آنان اصلاح را از درون خویش، شروع کردند و آنگاه جامعه را هم پروراندند و دیگران را به پیمودنِ راهی تشویق کردند که خودشان رفتند و آن همان مبارزه با خواسته‏های درونی است.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‏فرماید: شما اهل سخا و جود باشید البته جود و سخا تنها این نیست که انسان، مالی به دیگران بدهد؛ زیرا این خود مرحله‌ی از بخشش است و مرحله برتر، آن است که انسان از بدن بگیرد و به جان بدهد. سخاوتمندانه از خوردن، پوشیدن، خوابیدن، لذّت و شهوت بکاهد و بر فضیلت جانتان بیفزاید. بدن را طوری سخی بار آورد که اگر خواست شب هنگام از خواب‌برخیزد، برایش خیلی دشوار نباشد. طبیعی است که اگر انسان شب، کمتر‌غذا بخورد و زود بخوابد، به راحتی هنگام سحر بر می‏خیزد ولی اگر شب را به‌گفتگوهای بیهوده بگذراند و خسته به بستر خواب برود؛ نه وضو بگیرد، نه رو به قبله بخوابد و نه دعای خواب بخواند، در این صورت خواب او خواب اهل سیر‌و‌سلوک نخواهد بود .

از جناب ارسطو نقل کرده‌اند که او ترتیب علوم را به صورت: اخلاقیّات، منطقیّات، طبیعیّات، ریاضیّات و الهیّات تنظیم و تدوین کرد. دلیل این‏که اخلاق را باید قبل از هر علمی فراگرفت این است که اگر عالم، متخلّق به اخلاق الهی نباشد، مانند سربازی است که نمی‏داند که برای چه هدفی سلاح به دست می‏گیرد. بنابر این اگر سرباز، اهل سِلاح باشد و اهل صَلاح نباشد، گاهی به جای دشمن، دوست را نشانه می‏گیرد و یا احیاناً خودکشی می‏کند.او قبل از این‏که آموزش نظامی ببیند باید آموزش اخلاقی را پشت سر بگذارد. زیرا علوم بشری، ابزار عقل است. لذا در روایت «سَماعة بن مَهران» علم، جزو جنود عقل به شمار آمده است؛ یعنی علم، سربازی است که باید در اختیار فرمانده کلّ قوا عقل قرار گیرد.[کافی، ج1، ص 21، ح 14]

اگر کسی روح را «جسمانیّة الحدوث و روحانیّة البقاء» بداند، مسائل اخلاقی را به گونه دیگری ارائه خواهد کرد و نثر و نظم او با نثر و نظمی که مبتنی بر حکمت مشّا یا اشراق است فرق می‏کند؛ لیکن جهت مشترکی بین همه این مبانی هست و آن این که روح وقتی مجرّد باشد همیشه بر بدن، مقدّم است. لذا در حکمت متعالیه با این‏که بر اساس جسمانیّة الحدوث و روحانیة البقاء بودن روح، مباحث، تدوین و مقدّمات قیاس برهانی آن، ترکیب می‏شود، مسأله خلقت ارواح قبل از اجساد، که در برخی روایات آمده است[ـ «إن الله تبارک و تعالی خلق الأرواح قبل الأجساد» (بحار، ج 5، ص 266)] نیز کاملاً مورد پذیرش است؛ اگر چه روح حدوثاً مادّی است لیکن بقاءً مجرّد است و اگر بقاءً مجرد باشد سیر او برای تجرّد، عمودی است و نه افقی و این تحوّل عمودی را ادامه می‌دهد تا از بستر زمان، مکان و مادّه، بیرون آید و وقتی از بستر مادّه ولو احق آن، بیرون آمد، همواره بر زمان و زمانیّات مقدّم است.

در قرآن هدف آفرینش، عالم شدن جامعه انسانی به معارف الهی ذکر شده است: (الله الذی خلق سبع سماوات ومن الارض مثلهنّ یتنزل الأمر بینهنّ لتعلموا أنّ الله علی کل شی‏ء قدیر وأنّ الله قد أحاط بکلّ شی‏ءٍ علماً) [سوره طلاق، آیه 12.]؛ خداوند، مجموع آسمانها و زمین را خلق کرده است تا شما به قدرت بیکران و علم احاطی او عالم بشوید. البته از ضمیمه این آیه به آیه (وما خلقت الجنّ والإنس إلاّ لیعبدون)   [سوره ذاریات، آیه 56.] معلوم می‏شود که آفرینش دو هدف دارد: یکی عابد شدن و دیگری عالم شدن جامعه بشری و این دو هدف وقتی در کنار هم قرار گیرند، عاقل شدن را به بار می‌ورند؛ زیرا عقل، عصاره علم صائب و عمل صالح است بنابر این، هدف آفرینش این است که جامعه انسانی عاقلشود.

همان طور که با اثبات «جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء» روح و نیز بودن «حرکت‌جوهری» در حکمت متعالیه صدرایی بسیاری از مسائل فلسفه نظری دگرگون شده، بسیاری از مسائل اخلاقی نیز متحوّل گشته است. روی این مبنا اخلاق در پیدایش، پرورش و ساختار حقیقت انسان نقش دارد؛ یعنی کاری را که انسان انجام می‏دهد در آغاز، «حال» است ولی بعد «ملکه» می‏شود و سپس به حالت «صورت جوهری» ظهور می‏کند و چون به صورت جوهر در می‌ید، نفس برای آن به منزله «مادّه» و این صورت برای آن به منزله «صورت» می‏شود و جمعاً یک واقعیّت را تشکیل می‏دهند.

 

حرکت جوهری و رابطه روح با بدن

 

مسأله هستی و تشکیک آن و پیوستگی درجات و مراتب وجود و حرکت جوهری و این که جوهر ذات در مسیر این وجودات حرکت می‏کند، تا حدودی می‏تواند مسأله جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء بودنِ روح را تبیین کند.به هر صورت، چون هستی درجاتی دارد که این درجات بدون طفره است و بعضی از آنها مادی و برخی برزخی، و بعضی مجرد تام هستند، و بعلاوه حرکت در متن هستی است ـ یعنی در متن وجود است نه ماهیت ـ . بنابراین، یک شیئی که بخواهد از مرحله ماده به مرحله روحانیت و تجرد بار یابد، باید در مسیر هستی حرکت کند. با دقت در این مسأله شاید بتوان مسأله (فأنشأناه خلقاً آخر)ـ [مؤمنون، 14].را قدری آسانتر تعقل نمود، زیرا در این آیه نمی‏فرماید: من چیز دیگر به او دادم! بلکه می‏فرماید: من او را تبدیل به چیز دیگر کردم. این تعبیر را هم درباره آدم علیه السلام و هم درباره نسل او دارد.

 

حیات طیّبه

 

این که قرآن می‏فرماید:(من عمل صالحاً من ذکر أو أنثی وهو مؤمن فلنحیینّه حیاةً طیّبة)[ نحل، 97]هر کس کار شایسته کند ـ چه مرد و چه زن ـ و مؤمن باشد قطعاً او را با زندگی پاکیزه‏ای حیات بخشیم.یعنی در رسیدن به حیات طیبه فقط دو چیز نقش دارند یکی: حُسْنِ فعلی به نام «عمل صالح» و دیگری: حُسْنِ فاعلی به نام «مؤمن بودن روح»، خواه بدن مؤنث باشد خواه مذکر. این «هو مؤمن» ناظر به حسن فاعلی است، یعنی جان باید مؤمن باشد و «عمل صالحاً» ناظر به حسن فعلی است، یعنی کار باید صحیح باشد، کار صحیح از کارگر صحیح، این دو حسن که کنار هم ضمیمه شدند حیات طیب را به بار می‏آورند. در نتیجه: بنای قرآن کریم، یعنی اسلام آن است که به صورت قضیه «سالبه به انتفاء موضوع» درباره زن و مرد سخن گوید، نه به عنوان «موجبه محصله» و نه به عنوان «سالبه به انتفاء محمول».

 

لسان قرآن، لسان فرهنگ محاوره

 

گرچه ذات اقدس اله درباره کیفر اعمال، می‏فرماید:(کلّ امرءٍ بما کسب رهینٌ)[طور، 21]هر کس در گرو کسب و کار خود است.بخش نظر، عهده‏دار بینش و اندیشه و تفکر است. و بخش عمل هم عهده‏دار پذیرش، کوشش، گرایش، جذبه و... می‏باشد. هر چه کار است به عمل برمی‏گردد . و هر چه فکر است به نظر رجوع می‏کند. و بین این دو شأن، یک حجاب بسیار دقیقی است که نمی‏گذارد بلافاصله نظر، به عمل منتهی شود. آنها که حجابهای مادی و حجابهای نوری را دریده‏اند و در مناجات شعبانیه می‏خوانند:«حتی تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة»[مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه]تا چشمان دل حجاب‏های نوری را بدرد، آنگاه به سرچشمه عظمت واصل شود.

آنان نظر و عمل را به یک سطح رسانده‏اند، و اگر انسانی به این مقام بالا نائل شد، عملش عین قدرت و قدرتش، عین علم می‏شود. در عین حال که دو مفهومند، ولی دارای یک حقیقت هستند. انسانهای اوحدی هم علیمند هم قدیر، علمشان با قدرت و قدرتشان با علم همراه است و اگر کسی به این مقام رسید، دیگر جداری بین اندیشه و کوشش او نیست. خواه زن باشد چون فاطمه زهرا ـ سلام‏اللَّه علیها ـ ، و خواه مرد باشد چون علی بن ابیطالب ـ علیه افضل صلوات المصلین ـ . اما اگر به آن مقام والا راه نیافت، همواره بین نظر و عمل او حجاب رقیقی است و هر چه پایین‏تر بیاید این فاصله بیشتر می‏شود.

همواره دستگاه عمل انسان، تابع نظر او نیست وگرنه فرعون از عقیده فاسد قبلی خود صرف‏نظر می‏کرد و اعتقادی را که قبلاً نداشت، می‏پذیرفت و همچنین قوم ابراهیم، شرکی را که سالیان متمادی به آن مبتلا بودند رد می‏کردند و عقیده حق ابراهیمی را قبول می‏نمودند.

این جذب و دفع، اعتقاد و انکار، اقرار و انکار، کار دل است و کار دل به خودِ دل بسته است، نه به اندیشه و فکر. گاهی دل کندن از باطل و دل سپردن به حق، علی‏رغم تبیین و احراز حقانیت آن، حاصل نمی‏شود. و سِرّش آن است که بین مرکز اندیشه که جزم است، و مرکز عزم که دل است حجابی است. این چنین نیست که انسان به آنچه علم پیدا می‏کند، ایمان بیاورد. همان گونه که لازم نیست هر مؤمنی، به نحو علم تفصیلی عالم هم باشد، گرچه بدون علم اجمالی یا تقلیدی، ایمان میسر نیست.

 

خلاصه بحث

 

راه رسیدن به معارف الهی دوتاست، یکی راه فکر و یکی راه ذکر. یکی راه عقل و دیگری راه دل. گاهی انسان اندیشه قوی دارد تا در پرتو اندیشه، دل حرکت کند و گاهی دل حرکت می‏کند و در سایه حرکت دل،اندیشه حاصل می‏شود. قرآن کریم هر دو راه را فراروی ما نصب کرده است. منتها چون کتابی جهان‏شمول و برای همه مردم و همه مردان و زنان و برای هر نسلی در هر عصر و مصر و در هر شرایطی آمده است. لذا راه دل و راه فطرت را بیش از راه فکر و اندیشه بها می‏دهد، زیرا بسیاری از افراد دسترسی به مدرسه و حوزه و دانشگاه ندارند، اما راه دل برای آنها باز است. کتاب خواندن و شرکت در درس و بحث سنّ خاصی اقتضا می‏کند، امّا انسان وقتی به سنّ بالاتر رسید، نه حوصله درس گفتن دارد و نه حوصله درس خواندن، چه بسا ممکن است ساده‏ترین و ابتدایی‏ترین مسائل نیز از خاطرش برود، به طوری که خواندنِ یک صفحه عبارت با قوانین ادب و قواعد عربی مقدورش نباشد، حتی اگر سالها در آن رشته تدریس کرده یا تصنیف و تألیف داشته باشد. راه مدرسه، راهی است که در اواسط سن یا در اوائل سن شروع می‏شود و در اواخر سن هم بسته می‏شود. اما راه دل، با انسان بوده و هست و خواهد بود. یعنی از گهواره، راه دل هست تا کنار گور. این «ز گهواره تا گور دانش بجوی» قسمت مهمش راه دل است نه راه فکر، این که دستور داده وقتی کودک به دنیا آمد در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگویید، این همان راه دل است نه راه فکر. این که انسان در حال پیری حوصله درس و بحث ندارد، اما نماز و دعا و مناجات را به خوبی می‏پذیرد، راه دل است. وگرنه راه حوزه، از گهواره تا گور نیست، راه دانشگاه از گهواره تا گور نیست. آن راهی که از گهواره تا گور ادامه دارد، آن راه موعظه، ذکر، مناجات و عمل صالح است. انسان با عمل خیلی از چیزها را می‏فهمد.این که می‏فرماید:(وما خلقت الجنّ والانس الّا لیعبدون) [ ذاریات، 56] جن و انس را نیافریدم جز برای آن که مرا بپرستند.نشانه آن است که اساس، عبادتاست و این برای همیشه، و در هر سنّی و در هر شرطی و در هر صنفی، بدون تفاوت میسر است.

 

 

 

 برگرفته ازکتاب های:

-        زن در آینه جلال و جمال /حکیم متاله آیتالله جوادی آملی/  ازصفحه 85 تا  صفحه 281 .

-        مبادی‏اخلاق‏درقرآن /حکیم متاله آیتالله جوادی آملی/ از صفحه 295تا صفحه 307 .

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۳/۲۰
ربابه حاجی محمد حسین کاشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی