لوح محفوظ

پیوندها

فلسفه آشفته نیچه(6)

جمعه, ۲۱ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۱۲ ب.ظ

 

صورت ‏پردازی انسان در اندیشه برخی از ارباب مکاتب(6)

 

 مرزهای حقیقت و اعتبار در حیات انسان

 

حکیم متاله آیت الله جوادی آملی                                            کاری از: گروه فلسفه منطقه 8

 

 

فلسفه آشفته نیچه

 

در میان متفکران بشر به ویژه در غرب، گاه به شخصیت‏هایی برمی‏خوریم که با شنیدن پیام آنان یا باید آن‏ها را به غایتْ پیچیده، بدیع و شگفت‏انگیز دانست یا در نهایت خُردی، بی‏مقداری و عدم تعادل فکری تلقی کرد. فردریش نیچه از کسانی است که در نیمه دوم قرن نوزدهم آرای خویش را بر سه پایه فلسفه، جامعه‏شناسی و ادبیات آلمانی تدوین کرد و این هندسه عقیدتی پس از او منشأ بی‏بند و باری‏های فکری و نظری از یک سو و ناهنجاری‏های سیاسی و عملی از سوی دیگر شد؛ تا آنجا که برخی متفکران غربی به این سخن تصریح می‏کنند که نازیسم و فاشیسم اروپا یک‏سره الهام گرفته از آثار فلسفی نیچه است یا لااقل اتهام چنین پیوندی وجود دارد.[ هنری توماس، بزرگان فلسفه، ص409؛ جی.پی.استرن، آشنایی با فلسفه غرب، ص406]

با بررسی نه چندان عمیق در افکار نیچه و آنچه از او به جا مانده است، وی را بیش از فلسفه، وابسته به گروه شاعران و نظریه‏پردازانی می‏یابیم که با بهره‏گیری از قدرت نثر و نظم در پی تحمیل یک ساختار ذهنی و یافته‏های پراضطرابِ دوران انزوا و تنهایی خویش هستند.

نیچه با این که خود در خانواده‏ای مذهبی چشم گشود و پدرش نیز کشیش کلیسای پروتستان بود، مسیر فکری خود را از مبارزه با مسیحیت آغاز کرد و تا آنجا پیش رفت که عصر خویش را دوران مرگ خدا نامید و با صراحت اعلام داشت که بشر از این پس باید به دور از هرگونه ایمان و اعتقاد به حقایق غیر مشهود و با کنار گذاشتن همه ارزش‏ها و اصول اخلاقی، بنیاد هستی خویش را بسازد.

از میان نظرات نیچه، آنچه بسیار خودنمایی می‏کند، تئوری «ابرمرد» است که در ساحت اجتماعی، اخلاقی و سیاسی بشریت، همان را تداعی می‏کند که تئوری تنازع بقا در قلمرو زیست‏شناسی. نیچه معتقد است که همه آموزه‏های اخلاقی که سقراط و افلاطون به غلط بر آنها پای‏فشردند، مسیر مطلوب جامعه یونان را تغییر داد و به سوی اخلاق بازگرداند و نیز هر آنچه در مکتب مسیح به عنوان نوع دوستی، احسان، کمک به بیچارگان، دردمندی و دستگیری از فقیران و... مطرح شده، سدِ راه کمال انسانی است؛ زیرا هر آنکه در جامعه از قدرت برتری برخوردار است، باید همه چیز را به استخدام خویش درآورد و همه زیردستان را برای رسیدن به خواسته‏های خود به کارگیرد؛ بی آنکه حق اعتراضی در کار باشد و اگر هزاران انسان ضعیف نابود شوند تا یک انسان قوی و به اصطلاح، ابرمرد باقی بماند، عین حق و صواب است و در این مسیر حتّی تصریح می‏کند که اموری چون برابری زن و مرد، دموکراسی و احترام به رأی اکثریت و...، همگی اوهامی است که باید به فراموشی سپرده شود.

ازاین‏رو، نیازی به بررسی موشکافانه در آرای نیچه و فلسفه او دیده نمی‏شود؛ زیرا افزون بر حوزه دین و باورهای مذهبی، بر معیارهای پذیرفته شده و حقوق بین‏الملل و نظام به اصطلاح مدرن سیاسی و همه هنجارهای دموکراسی نیز خط بطلان کشیده است.

اگر یافته‏های ذهنی افرادی چون نیچه ابراز نمی‏شد، رمز برخی از داوری‏های قرآن‏کریم نیز به خوبی آشکار نمی‏گشت. قرآن‏کریم برخی از انسان‏ها را در مرتبه‏ای از گمراهی می‏خواند که همه ابزارهای معرفت بشری از چشم و گوش و قلب را تعطیل کرده و با چنین کفران نعمتی به مرتبه پست‏تر از حیوانات تنزل نموده‏اند؛ (و لقد ذرأنا لجهنّم کثیراً من الجنّ و الإنس لهم قلوبٌ لایفقهون بها و لَهُم أعیُن لایبصرون بِها و لَهم آذانٌ لایسمعُون بِها أولئِک کالأنعامِ بل هم أضلُّ أولَئک هم الغافِلون)[ سوره اعراف، آیه 179].

نیز به کسانی اشاره دارد که با نفی خدای سبحان، هوای خویش را به خدایی خویش برگزیدند و چنان گمراه شدند که پیامبر خداصلی الله علیه و آله و سلم نیز نمی‏تواند به ضمانت آنان برخیزد؛ (أرأیت مَن اتّخذ إلَهه هواه أفأنتَ تَکونُ علیه وکیلاً)[ سوره فرقان، آیه 43] و جالب آنکه، نه‏تنها آنان را اهل شنوایی حق و فکر و اندیشه نمی‏داند، که تلویحاً اصل ادراک و تعقل را در وجودشان منتفی می‏خواند و از حیوانات گمراه‏ترشان می‏نامد؛ (أم تحسب أنَّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون إن هم إلاّ کالأنعام بل هم أضلّ سبیلاً).[ سوره فرقان، آیه 44]

در جای دیگر نیز سخن از کسانی است که نه به چیزی جز خود می‏اندیشند و نه حقیقتی جز خود را اهمیت می‏دهند و مشکل آنان را این می‏داند که در اساس معرفت‏شناسی آن‏ها جز گمان‏های جاهلانه چیزی دیده نمی‏شود؛ (و طائفةٌ قَدْ أهمّتهم أنفسهم یظنُّون بِالله غیر الحقّ ظنّ الجاهِلیّةِ... )[ سوره آل عمران، آیه 154] و در جای دیگر با اشاره به آنان که به مبدأ هستی کافر شدند، می‏فرماید: از طبیعت و دنیا همان‏گونه تمتّع و بهره‏برداری می‏کنند که چارپایان؛ (و الّذین کفروا یتمتّعون و یأکلون کما تأکل الأنعام)[ سوره محمّدصلی الله علیه و آله و سلم، آیه 12] و چنین کسانی اگرچه تسلیم حق شدن را در سر بپرورانند، جز بر مدار بهره‏مندی مادی و سرگرمی به آرزوهای حیوانی نخواهند چرخید؛ (رُبَمَا یودُّ الّذین کفروا لو کانوا مسلمین ذرهم یأکلوا و یتمتّعوا و یُلههم الأمل فسوف یعلمون).[ سوره حجر، آیات 2 ـ 3.]

لازم است عنایت شود که قرآن از آن‏جهت که معدن ادب و نزاهت است و از بدگویی به بت‏های بت‏پرستان نهی کرده و همگان را به گفتار زیبا فراخوانده است، خود این تعبیرهای تند را درباره گروهی که انسان‏شناسی آن‏ها به این پایه رسیده‏است، روا می‏دارد. راز و رمز چنین تعبیر در ادبیات وحیانی، همانا بازگو کردن واقعیت و درون این‏گونه افراد است که آن باطن در دنیا برای اوحدی از افراد بشر روشن است و در قیامت برای همگان معلوم می‏شود.

از گویاترین سخنان قرآن در این زمینه آیاتی است که پیرامون انسان خیالزده سخن می‏گوید و او را به جهت رهاکردن عقل و حرکت بر محور تخیل و اختیال نکوهش می‏فرماید؛ زیرا هیچ یک از عقیده و سخنان چنین کسی براساس برهان و عقل و منطق نیست؛ بلکه همه ناشی از خیالزدگی و اوهام شکل‏گرفته در ذهنِ غیرِ متعارف اوست؛ از این‏رو، آنچه در بیداری می‏بیند و واقعیت می‏پندارد، از شمار خواب‏های آشفته و پریشانی است که در ادبیات قرآن‏کریم به «اضغاث احلام» تعبیر می‏شود.

با این بیان‏های قرآنی، پیرامون کسانی چون نیچه می‏توان گفت: سخن می‏گویند؛ امّا بسان خفته‏ای که پهلو به پهلو می‏شود و گاه چیزی بر زبان می‏آورد؛ نه آن حرکت‏ها و نه این گفتارها را نمی‏توان حساب شده و ارادی خواند؛ زیرا رهبری ادراک و تحریک انسان بر عهده جان اوست و اگر جان کسی به خواب رود، رهبر خفته‏ای را می‏ماند که امّت او در هر فعل و قولی به خود رها شده‏اند و نتیجه نیز کاملاً آشکار است.

حاصل آنکه اگر کسی بیداری‏اش عین خفتگی باشد، دچار جنونی است که از جنون طبیعی به مراتب سخت‏تر و وحشتناک‏تر می‏نماید؛ زیرا براساس حرکت جوهری، این نحوه جنون در طول علم و خرد پدید می‏آید و معنای این سخن آن است که مجنون، آثار جنون خویش را می‏بیند و به آن‏ها علم دارد و این، عذابی است به واقع دردناک. دیوانه‏ای که از جنون خویش بی‏خبر است در یک آرامش حیوانی به سر می‏برد؛ امّا مجنونی که جنون را در طول علم و اندیشه خود به دست آورده، از یک سو حقیقتاً دیوانه است و از سوی دیگر حقیقتاً می‏داند که دیوانه است؛ در نتیجه با وقف علم به راه جنون، همه هوش و استعداد و اندیشه خود را صرف دیوانگی خویش کرد و ضمن بی‏بهرگی از آن آرامش حیوانی، دچار مسخ ملکوتی گشته و مشمولِ (أُولئِکَ کالأنَعامِ بَل هم أضَلُّ)[ سوره اعراف، آیه 179] شده است.

دقّت در این آیه، مطلب را آشکارتر می‏کند؛ اگر مطلب به «کالأنعام» منتهی شده بود، تنها سخن از شباهت میان چنان انسان‏ها و چنین حیواناتی بود و آنگاه چیزی شبیهِ (فَمَثله کمثل الکلب)[ سوره اعراف، آیه 176] یا (کَمَثَلِ الحِمَار)[ سوره جمعه، آیه 5] می‏شد که تنها در مقام بیان شباهت است و نتیجه این شباهت نیز رفتاری مشابه حیوان خواهد بود؛ امّا وقتی در ادامه آیه از مرتبه‏ای پست‏تر از حیوان یاد می‏شود، معنایش این است که رفتاری فروتر و خطرناک‏تر از هر حیوان چرنده یا درنده‏ای نیز مطرح است. کدام حیوان را می‏توان یافت که با یک حرکت، صدها هزار همنوع خود را به خاک و خون کشد و فجایعی چون حملات هسته‏ای یا میکروبی یا شیمیایی بیافریند؟!

به همین شکل، دیوانه‏تر از مجنون طبیعی، کسی است که هم دیوانه است و هم عالِم به دیوانگی خود و نیچه را می‏توان به چنین حقیقتی گرفتار دید. البته درباره او گذشته از مسخ ملکوتی، جنون طبیعی نیز روی داد و چنان که در تاریخ زندگی‏اش آمده است، سرانجام راهی تیمارستان شد و نهایتاً نیز در حالی که بینایی خود را از دست داده بود، در طلیعه سده بحرانی بیستم میلادی، چشم از جهان فروبست . [ر.ک: بزرگان فلسفه، ص411]

 

 بر گرفته از کتاب : حیات حقیقی انسان در قرآن  / صفحات 325-358 ./آیت الله جوادی آملی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۴/۲۱
ربابه حاجی محمد حسین کاشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی