لوح محفوظ

پیوندها

مظاهر برهان در فرهنگ قرآن ، منطق ودعا

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۱۷ ق.ظ

 

مظاهر برهان در فرهنگ قرآن ، منطق ودعا

مقدمه:

کلمات، گفتارها و نوشتارهای حضرت استاد آیةالله جوادی آملی که با تسلّط به مبانی فلسفی، عرفانی و تفسیری و نیز با دلباختگی به آن گوهرهای مقدّس وجود، یعنی ائمّه اطهار همراه شده است، برای مخاطبان شرایع الهی، که همه انسان‏ها هستند، گاهی به صورت صریح و روشن به نورانی شدن و تخلّق به اخلاق الهی پیدا کردن دعوت شده‏اند و گاهی به صورت ضمنی. بنابراین، پیام ضمنی یا صریح به معارف ادیان الهی  رنگ خدایی پیدا کردن ؛ یعنی «صِبْغَة الله» است.

 با این تحلیل، یک نکته فاخر روشن می‏شود و آن اینکه اصحاب عرفان، سفر حقیقی را در چهار قسم یافتند و صاحبان استدلال و برهان، آن را مستدل کردند. مشهودات اهل معرفت و معقولات آل حکمت پس از عرضه بر کوثر زلال قرآن و عترت، نه تنها مخالفتی با وحی نبوی و الهام علوی نداشت، بلکه برخی از شواهد تأییدی آن را همراهی می‏کرد. آن مراحل چهارگانه معروف عبارت است از :

1. سفر از خلق به سوی حق 2. سفر از حق به حق 3. سفر از حق به خلق 4. سفر از خلق با حق در خلق

هر یک از این مراحل چهارگانه به گونه‌ای با حق عجین است.

اما کسی که سفرش، تنها از خلق به سوی خلق و در خلق باشد و هیچ نامی از حق در آن نباشد، هرچند راه طولانی را بپیماید و میلیاردها کیلومتر را پشت سر بگذارد و در سایه صنعتِ سپهری، فنِّ کیهان شناسی و علم فضایی بتواند از زمین به دورترین ستاره ثابت یا سیّار سفر کند، هنوز از منظر ارباب معرفت که هویت انسانی را یافته و آن را به خوبی تبیین کرده‌اند ، جامد، راکد و واقف شمرده می‏شود؛ زیرا اصلاً حرکت نکرده است؛ وگرنه آن را هم یکی از مراحل اسفار محسوب می‏داشتند. راز این کار آن است که اهل انکار یا سرگشته‌اند ، یا برگشته؛ در حالی که نه سرگشتگی سفر است و نه برگشتگی سلوک.

نشان آن جمود و تحجّر و این رکود و توحّش آن است که مقتدران سپهرپیما کشورهای ضعیف را از فن‌آوری منع، مستعدّان آنان را محروم و دانایان آنها را از تدریس و ابتکار مهجور می‏دارند و به هیچ انسان خردمندِ مستضعف ویزای سفر آسمانی و روادید سلوک کیهانی نمی‏دهند و این همان جاهلیت مدرن است.

 

ذکر کمالات الهی و شمارش اسما و صفات حسنای او

ویژگی اصلی اسما وصفات الهی :

1 ـ برهان پذیر و مستدلّ بودن. حکما و فلاسفه الهی در این مقام می‏گویند: خداوند، هستی محض است. وجود و هستی منشأ هر کمالی است. پس او دارای هر کمالی است. ذکر اوصاف کمال در پایان آیات قرآن کریم نیز استدلال بر اسما و افعالی است که در آن آیه ذکر شده است که اصطلاحاً آن را حکومت اسمای کلی بر اسمای جزئی می‏نامند. تفصیل این بحث، مجال دیگری می‏طلبد.

 مرحوم حاجی سبزواری گوید: ...لأنه (الوجود) منبعُ کلِّ شرفٍ (شرح منظومه، الفریدة الأولی فى الوجود و العدم، غررٌ فى إصالة الوجود، ج 2، ص 63). خواجه خطه طوس (رحمه‏الله) نیز می‏گوید: و هو (وجود) خیرٌ محضٌ (کشف المراد، المقصد الاول، الفصل الأول، المسئلة السابعة). عالم عظیم الشأن حلّه (رحمه‏الله) در شرح کلام وی آورده است: إذا تأمّلنا کلّ ما یقال له خیرٌ وجدناه وجوداً... فحکموا بأن الوجود خیرٌ محضٌ و العدم شرٌّ محضٌ و لهذا کان واجب الوجود تعالی أبلغ فى الخیریّة و الکمال من کلّ موجودٍ لبرائته عن القوة و الاستعداد...(همان).

2 ـ همراه بودن با دعوت. ذکر کمالات و اسما و صفات حسنای الهی به انگیزه خودستایی نیست، بلکه این ادعاهای مبرهَن و مستدلّ دعوت‏نامه‏های خدا به بندگان سعادت‏طلب است که خدا، چنین است شما نیز این‏گونه باشید.

این‏که ما را به خواندن دعای جوشن کبیر و اِحصای اَسمای الهی[«إن لله تبارک وتعالی تسعة وتسعین اسماً... من أحصاها دخل الجنة... » بحار، ج4، ص186] ترغیب و تشویق کرده‏اند، مقصود تلفظ محض و شمارش صِرف، نیست، بلکه غرض این است که آدمی با شمارش این اسما و صفات و آشنایی با مضمون و معنای آنها، خود را بسازد و به آنها متخلّق گردد. در واقع دعای جوشن کبیر و مانند آن، دعوت‏نامه حق‏تعالی است.

راه رسیدن به کمالات را نیز رهیدن از غضب و شهوت و رسیدن به عقل معرفی کرده است؛ زیرا این رهیدن که در تبعیّت از حبیب خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تجلی پیدا می‏کند انسان را به منبع حیات و هستی، یعنی حق تعالی، که منشأ همه کمالات است، نزدیک کرده و محبوب او می‏گرداند: (قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله)[ سوره آل عمران، آیه 31. ] هرچه آدمی به منبع کمال نزدیک‏تر گردد، کمالات او بیشتر می‏شود. نزدیک شدن به خدای علیم، قدیر، کریم، حکیم و... انسان را عالم، قادر، کریم، حکیم و... می‏کند. اگر آدمی چشم و گوش خود را به خدا بسپارد، مظهر «سمیع» و «بصیر» می‏شود، اگر علم خود را در راه رضای او به کارگیرد، مظهر «علیم» می‏گردد، اگر ارادتی به محضر باری‏تعالی ببرد، مظهر «مرید» می‏شود و اگر....

سرّ سفارش به قصد قربت در انجام کارها تقرّب انسان به خدا و مظهر اسما و صفات الهی شدن است. در برخی روایات، نماز و زکات دو وسیله تقرب به خدا تلقی شده است: «الصلاة قربان کلِّ تقىٍّ»[ نهج‏البلاغه، حکمت 136.]، «إنّ الزکاة جُعلت مع الصلاة قرباناً لأهل الإسلام»[ همان، خطبه 199، بند 7.] درباره گاو، شتر یا گوسفندی را که با آداب و شرایط خاصی سر می‏برند و اصطلاحاً اُضحیه نامیده می‏شود، آمده است: «لأنه قربان الله عزّوجلّ»[ گوشت قربانی مایه تقرب به خدای عزوجلّ می‏گردد (بحار، ج 96، ص 297، ح 20).]. هر یک از عبادات، رمز و رازی دارد که توجه به آن رمز و راز، موجب موفقیت بیشتر انسان در خودسازی و تکامل می‏گردد. قربانی در منا و غیر آن، سمبل ذبح تمایلات شیطانی و خواهش‏های نفسانی است. مرحوم استاد الهی قمشه‏ای در این زمینه چنین سروده است:

          چون در منا رفتی ز خود بینی حذر کن                                                                     بتراش سر، یعنی غرور از سر بِه دَر کن

           احرام بشکن جامه تقوا به بَر کن                                                                                    نفس بهیمی ذبح کن هنگام قربان

هر یک از این عبادات، یعنی نماز، زکات، قربانی کردن و امثال آن تمثیل و ذکر مصداق است و گرنه «قربان» به هر چیزی گفته می‏شود که موجب تقرّب بنده به خداوند گردد. از این جهت عمل عبادی و حتی غیرعبادی اگر به قصد قربت باشد، مایه تقرب انسان به خدا می‏شود و قربان اوست، اما اگر با قصد قربت همراه نباشد، حتی نماز نیز مایه تقرّب نمازگزار نیست و قربان نامیده نمی‏شود.

یکی از اسمای حسنای الهی «برهان» است: «یا دیّان یا برهان یا سلطان... »[ بحار الانوار، ج91، ص384.] که از اسمای فعلی او شمرده می‏شود. در یکی از حرزهای امام جواد(علیه‌السلام) آمده است: «یا نور یا برهان... ».[ همان، ص361] رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز در پاسخ ابی بن کعب، هنگامی که اوصاف وادعیه امامان پس از خود را برمی‏شمرد، مشابه این تعبیر را از دعاهای امام هادی(علیه‌السلام) ذکر کرده است.[ همان، ص186..] چنان که در دعای دیگری از آن حضرت رسیده است: «یا سبحان یا غفران یا برهان یا سلطان... ».[ همان، ج92، ص376.]

برخی در توجیه این نام‏گذاری گفته‌اند: برهان به معنای حجّت است و چون ذات اقدس الهی لحظه به لحظه، بر ربوبیت خویش اقامه حجت می‏کند، اسم «برهان» بر او اطلاق شده است . آن گاه به ذکر روایتی از امام صادق(علیه‌السلام) پرداخته که آن حضرت در مناظره خود با ماتریالیست عصر خویش، عبدالکریم بن ابی‌العوجاء که گفته بود، خدا از ما پوشیده است و ما او را نمی‏بینیم، به موارد متعددی از قدرت‏نمایی خدا اشاره کرده است؛ به گونه‌ای که ابن ابی العوجاء گفت: گمان می‏کردم که اغ‌ن خدا بین من و او ظاهر می‏شود.[شرح الاسماء الحسنی، ص 62، به نقل از کافی، ج1، ص75]

برهان در لغت

«برهان»: برخی اصل این واژه را «برهن» دانسته‌اند. بنابراین، حرف «ن» اصلی و کلمه، رباعی خواهد بود، اما برخی دیگر معتقدند حرف «ن» زاید، اصل آن ثلاثی و ریشه آن «بره ـ یبره» است.[  ر.ک: المصباح‌المنیر، ص46، «برهن».]

برخی از قرآن پژوهان می‏گویند: بعید نیست که برهان از ریشه «بَرَهَ ـ یَبْرهُ» مصدر برهان باشد، مثل «غُفران» از «غَفَر»، «عُدوان» از «عَدَوَ» و «نُقصان» از «نَقَص»؛ آن گاه افعال و کلماتی مانند بَرْهَن، یُبرهِنُ، بَرهنةً و مُبرهنٌ از آن مشتق شده باشد (این اشتقاق را اشتقاق انتزاعی می‏نامند)؛ چنان که «سلطن ـ یسلطن» از «سلطان» گرفته شده و «سلطان» از «سلط» اخذ شده است. بنابراین، اگر به ماده اصلی نگاه کنیم «ن» حرف زائد است و اگر به اشتقاق انتزاعی نگاه کنیم، حرف اصلی خواهد بود. شاهد این تحلیل در نظر ایشان کلام لغت‏شناسان است که گفته‌اند: «بَرَهَنَ مولّدٌ».[  التحقیق، ج1، ص247، «برهن».]

به هر تقدیر، اصل واژه «بره» به معنای سفید شدن و روشن گشتن است[بره یبره: إذا ابیضّ (مفردات، ص121، «بره»).] و «بَرَهْرَهَة» به معنای دخترک سفیدپوست است.[شابّةٌ بیضاء (همان). الجاریة البیضاء (کتاب العین، ج1، ص158، «بره»). بر این اساس، برهان به معنای بیان حجّت و توضیح دادن آن است.[بیان‌الحجّة و توضیحها (همان)] سرّ این نام‏گذاری آن است که مدّعای مستدل را روشن می‏کند. راغب اصفهانی مؤکّدترین و محکم‏ترین دلیل را برهان می‏داند و معتقد است که برهان، همواره و ناگزیر مقتضی صدق و درستی مدّعاست.[فالبرهان أوکد الأدلّة و هو الذی یقتضی الصدق أبداً لا محالة (مفردات، همان)]

اطلاق برهان بر قرآن کریم

این نام بر قرآن کریم نیز اطلاق شده است: (قد جائکم برهان من ربّکم)[سوره نساء، آیه 174]. چنان که از نماز نیز به همین وصف یاد شده است: «أمّا الصلاة فلک برهانٌ».[بحار الانوار، ج66، ص252]

اسمای فعلی الهی برای ظهور و تجلّی کردن، مظهر طلب می‏کنند و چون ائمه اطهار(علیهم‌السلام) مظاهر اسمای الهی هستند، اسم «برهان» بر آنها نیز اطلاق می‏شود. افزون بر این، اسما و صفات قرآن ناطق و قرآن صامت مشترک است. با توجه به اینکه یکی از اسامی قرآن صامت برهان است، می‏توان این اسم را بر آن ذوات مقدس نیز که قرآن ناطق‌اند اطلاق کرد.

مظاهر برهان

اگرچه غالباً برهان بر علوم و معارف یقینی اطلاق می‏شود و از این جهت تطبیق آن بر قرآن کریم انسب است، لیکن با توجه به هماهنگی موجود بین ثقلین، بر نبی مکرّم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) تطبیق شده است و چون همه امامان معصوم(علیهم‌السلام) در مشترکات امامت، همانند علی (علیه‌السلام) به منزله جان رسول خداص هستند[سوره آل عمران، آیه 61]، عنوان برهان بر آن ذوات نورانی نیز قابل انطباق است.

 

اطلاق برهان بر پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم)

شاهد این مدّعا روایت امام صادق(علیه‌السلام) است که برهان را بر پیغمبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و نور را بر امیرمؤمنان(علیه‌السلام) تطبیق کرده است: «البرهان محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم)و النور علیّ(علیه‌السلام)... ».[تفسیر عیاشی، ج1، ص285، ذیل آیه 174 سوره نساء]

کمالاتی که در زیارت‏نامه‏ها، خطبه‏ها، نامه‏ها و روایات برای ائمه آورده شده است .

سرّ این نام‏گذاری آن است که آن ذوات مقدس نیز همانند قرآن کریم، حجت روشنی هستند که مسلّط بر وهم و خیال بوده، هر گونه تاریکی و تیرگی علمی و عملی راه سلوک را می‏زدایند.

برهان در فرهنگ قرآن

1. در فرهنگ قرآن کریم، هر چیزی که خودش باهر و روشن باشد و سبب باهر شدن و روشن گشتن مطلبی دیگر گردد، برهان نامیده می‏شود؛ خواه آن شی‏ء روشن، علم شهودی باشد: (لولا أن رءا برهان ربّه)[  سوره یوسف، آیه 24] و خواه وحی قرآنی: (قد جائکم برهان من ربّکم)[ سوره نساء، آیه 174] یا معجزه نبوی: (فذانک برهانان من ربّک)[ سوره قصص، آیه 32] .

2. در حالی که در اصطلاح علم منطق، برهان ـ که گاهی به آن «قیاس واجد شرایط» نیز می‏گویند ـ بر دلیلی اطلاق می‏شود که از مقدّمات یقینی تشکیل گردد و یقین‌آور باشد.

 از این رو هنگام استدلال، مدّعای خود را با علم حضوری، علم حصولی، معجزه، جدال احسن و وحی مبرهن می‏کند و هنگامی که از دیگران، برهان بر صحّت مدّعایشان می‏طلبد: (أإله مع اللَّه قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین)[ سوره نمل، آیه 64]، برهانی از این سنخ می‏خواهد، نه فقط برهان مصطلح در علم منطق: (قل أرأیتم ما تدعون من دون اللَّه ... ائتونی بکتاب من قبل هذا أو أثارةٍ من علمٍ إن کنتم صادقین)[ بگو به من خبر دهید آنچه را که به جای خدا می‏خوانید... [دلیلی نقلی] از کتاب‏های آسمانی پیشین، یا دلیلی علمی برای من بیاورید [که مدعایتان درست است] اگر راست می‏گویید (سوره احقاف، آیه 4).] بنابراین، مصداق برهان دراصطلاح قرآن کریم وسیع‏تر از مصطلح منطقی آن است؛ اگرچه از حیث مفهوم مفید علم قطعی بودن تفاوتی بین دو اصطلاح وجود ندارد.

تذکّر:

آنچه قابل نقل و انتقال ذهنی و صالح برای نقد و گفت‏وگوی علمی است و می‏تواند در مواجهه با دیگران مطلبی را اثبات یا ابطال کند، دانشی است که از راه مبادی عقلی یا مبانی نقلی یا تلفیقی از این دو حاصل شود و به صورت برهان منطقی یا جدال احسن درآید. اما اگر به صورت علم شهودی، تجربه باطنی و مانند آن حاصل شود و واجد شرایط باشد، تنها می‏تواند مطلب را برای خود مشاهده‏گر و تجربه‏کننده مُبَرهَن و مستدل کند و بدون تبدیل به علم حصولی، قابل نقل و انتقال نیست؛ یعنی نمی‏توان به دیگری گفت چون من در مشاهدات عرفانی و تجربیات باطنی‌م چنین یافتم، پس تو نیز بدان معتقد باش. آری، خودش می‏تواند پس از عرضه مشاهدات و تجربیات خود بر وحی قرآنی یا سنت قطعی معصومان(علیهم‌السلام) به محتوای آن یقین حاصل کند و به مضمون آن معتقد شود

گستره برهان بودن ائمه(علیهم‌السلام)

کمالاتی در زیارت‏نامه‏ها، خطبه‏ها، نامه‏ها و روایات برای ائمه ذکر شده :أَلسَّلامُ عَلَی الأَئِمَّةِ الدُّعاةِ وَالْقادَةِ الْهُداةِ؛وحجّتِه؛ وصِراطِه؛ ونورِه؛وبرهانِه ورحمته الله و برکاته[زیارت جامعه]؛که همگی نور و برهان وراه وحجت وهدایت ورحمت وبرکات الهی هستند .

 

الف. در عرصه توحید

انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) برهان خدا در همه زمینه هاست؛ در عرصه توحید آیت تامّ ذی‌غایه و نشان جامع صاحب نشان است و به بیان منطقی از قبیل برهان «إنّی» است که در آن از اَحَد المتلازمین به متلازم دیگر پی برده می‏شود، نه آن‏طور که از معلول به علت پی برده می‏شود (برهان لمّی)؛ زیرا معلول که در درجه پایین‏تری از علت قرار دارد، نمی‏تواند علت را بنمایاند. از این رو اساساً چنین استدلالی محال است. چنان‏که در تمام مواردی که از آیه به ذی‌غایه و از اثر به مؤثر پی برده می‏شود، از سنخ خاص برهان اِنّی است که اشاره شد، نه از قبیل برهان لمّی و پی بردن از معلول به علت.

ب. در بخش دین شناسی

تنها منبع تکوّن دین، اراده خدای سبحان وعلم ازلی اوست که احکام وحِکَم الهی از آنجا می‏جوشد. راه دست‏یابی به این احکام وحکم (کاشف از آن اراده)، قرآن، سنّت معتبر معصوم ودلیل تجریدی عقلی یا تجربی حسّی[منظور از دلیل تجریدی عقلی، دلیلی است که همه مقدمات آن عقلی باشد، ولی اگر اثبات یکی از مقدمات آن نیاز به تجربه حسی داشته باشد، آن را دلیل تجربی حسّی می‏نامیم. ] (در صورت وجود همه شرایط حجّیت) است. بنابراین، انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) در بخش دین‏شناسی برهان خداست؛ زیرا یکی از منابع غنّی وقوی معرفت دینی (نه هستی آن) سنّت فعلی، قولی وتقریری اوست.

ج. در عرصه راهنما شناسی

در بخش پیامبرشناسی یا امام‏شناسی نیز انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) برهان خداست؛ آن طور که آفتاب، دلیل خود آفتاب است.[ مقصود گوینده «آفتاب آمد دلیل آفتاب» این نیست که وجود آفتاب، مجهولی نظری است واحتیاج به دلیل دارد، لیکن دلیل آن «وجود آفتاب» است؛ زیرا محذور دور، مصادره به مطلوب ومانند آن را درپی دارد، بلکه مقصود، اعلام بی‏نیازی شمس از استدلال است.] توضیح اینکه در برهان صدّیقین که یکی از متقن‏ترین ونتیجه بخش‏ترین استدلال‏های خداشناسی است دلیل ومدلول ودلالت، تنها از جهت مفاهیم کاربردی در حدود استدلال متعدّدند وگرنه به حسب واقع بیش از یکی نیستند. بدین بیان که اگر کسی خواست به علم شهودی، آن بسیط الحقیقه را بیابد، نیازمند خرق حجاب‏های متراکم ظلمانی از یک سو وحجاب‏های تو در توی نورانی از سوی دیگر است. پس از طی این مراحل اصلاً احتیاج به استدلال نخواهد داشت، بلکه وجود آن حقیقت یگانه برای او، همانند دلالت شمس بر وجود خویش، بَیِّن و قطعی خواهد بود: «بک عرفتک وأنت دللتنی علیک» ( اقبال الاعمال، ص 67.)

یگانگی دلیل، مدلول ودلالت

در راهنماشناسی نیز مطرح است؛ زیرا برای معرفت پیامبر یا امام دو راه مانعة الخلوّ وجود دارد:

یکم. خرق حجاب وشهود مقام انسان کامل معصوم؛ مانند آنچه برای حضرت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) نسبت به حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) حاصل شد: «إنّک تسمع ما أسمع وتری ما أری إلاّ أنّک لست بنبیّ ولکنّکَ لوزیر».[ نهج البلاغه، خطبه 192 (قاصعه). ]

دوم. تحلیل عقلی ویژگی‏های شخصی انسان کامل از راه علم حصولی.

هر یک از این دو راه که طی شود، شناخت پیامبر وامام از راه خود او حاصل می‏شود: «آفتاب آمد دلیل آفتاب».

بنابراین، با توجه به اینکه انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) از چند منظر برهان خداست، می‏توان از واژه «برهان» ـ که در این زیارت ومانند آن آمده ـ همه آنها را به عنوان مصادیق یک مفهوم جامع اراده کرد؛ چنان‏که اگر مفهوم جامع انتزاعی وجود نداشته باشد، اراده همه آنها از این واژه بی اشکال است؛ زیرا کاربرد لفظ در بیش از یک مفهوم، هیچ محذوری ندارد .

شکر بر نعمت بی زوال

انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) همتای قرآن حکیم است وچون این کتاب آسمانی هماره پرفروغ است وهرگز برهان او خامد وخاموش نخواهد شد: «أنزل علیه الکتاب... فرقاناً لا یُخمَدُ بُرهانه»[ همان، خطبه 198.]، فروغ نبوّت، ولایت وامامت نیز همواره باقی است و هرگز زوال نمی‏پذیرد.

در برابر نعمت برهان خدا باید سپاسگزار او بود وپرستش ولی نعمت را حفظ کرد وچون برهان ولایت که مشترک بین نبوّت وامامت است، جاوید است سپاس همیشگی این نعمت که همانا برهان خداست، بر همگان لازم خواهد بود: «نحمده علی عظیم إحسانه ونیّر برهانه » [نهج البلاغه، خطبه 182]

تذکّر:

یکم. آنچه درباره «برهان» بودن انسان کامل معصوم(علیه‌السلام) بیان شد، درباره حجّت، صراط و نور بودن آن ذوات قدسی نیز صادق است.

دوم. تصدیق این معارف بلند که از تحلیل معنای انسان کامل وبررسی هویّت عصمت به دست می‌آید، احتیاجی به سند نقلی ندارد. بنابراین، اگر برخی از این اسمای حسنا وصفات علیا با سندی معتبر نقل نشده باشد، اثبات مضامین آنها با خطوط کلّی قرآن، سنّت قطعی وبرهان عقلی ممکن است. البته اِسناد این الفاظ واِنتساب این تعابیر وکلمات به آن ذوات نورانی (به عنوان ورود) نیازمند دلیل معتبر نقلی است.

 

 

[برگرفته از کتاب :ادب فنای مقربان /آیت الله جوادی آملی /جلد3 / صفحه : 117/122 ]

 

 

 

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۰۱
ربابه حاجی محمد حسین کاشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی