لوح محفوظ

پیوندها

پیوند نسل‏ها(عاملان به اراده الهی) (1)

چهارشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۵۷ ق.ظ

 

عاملان به اراده الهی (1)


(پیوند نسلها وراه ارتباط روحی با آنان و کمالهایشان)

 

مقدمه:

مجموع معارف دینی که در سه گروه اعتقادات، احکام و اخلاق خلاصه می‏شود خواه در آیات و روایات فقهی و حقوقی آمده باشد، خواه در زیارت‏نامه‏ها، مناجات‏ها و دعاها، در راستای همین هدف اساسی قرار دارد. به بیان دیگر:

مخاطبان شرایع الهی، که همه انسان‏ها هستند، گاهی به صورت صریح و روشن به نورانی شدن و تخلّق به اخلاق الهی پیدا کردن دعوت شده‏اند و گاهی به صورت ضمنی. بنابراین، پیام ضمنی یا صریح همه معارف ادیان الهی رنگ خدایی پیدا کردن «صِبْغَة الله» است .

 

دعوت‏نامه کمال تجلی تبعیّت از حبیب خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)

راه رسیدن به کمالات را نیز رهیدن از غضب و شهوت و رسیدن به عقل معرفی کرده است؛ زیرا این رهیدن که در تبعیّت از حبیب خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تجلی پیدا می‏کند انسان را به منبع حیات و هستی، یعنی حق تعالی، که منشأ همه کمالات است، نزدیک کرده و محبوب او می‏گرداند: (قل إن کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله)[سوره آل عمران، آیه 31] هرچه آدمی به منبع کمال نزدیک‏تر گردد، کمالات او بیشتر می‏شود. نزدیک شدن به خدای علیم، قدیر، کریم، حکیم و... انسان را عالم، قادر، کریم، حکیم و... می‏کند. اگر آدمی چشم و گوش خود را به خدا بسپارد، مظهر «سمیع» و «بصیر» می‏شود، اگر علم خود را در راه رضای او به کارگیرد، مظهر «علیم» می‏گردد، اگر ارادتی به محضر باری‏تعالی ببرد، مظهر «مرید» می‏شود و اگر....

پیوند نسلها 

جریان حق در طول تاریخ همواره به یک‏دیگر متصل است. همان فریادهای اندوهناکی که شیخ‏الانبیاء، حضرت نوح (علیه‏السلام) برای سرسختی امّت خویش و نپذیرفتن یگانگی خدا، لزوم یکتاپرستی، اعتقاد به معاد و... سر می‏داد از سینه دردمند پدر موحدان عالم، حضرت ابراهیم (علیه‏السلام) برخاست و امین مکه، حضرت محمدبن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز آن را با فریاد «یا صباحاه»[عرب‏ها این کلمه را هنگام اعلام خبر وحشت‏آور به کار می‏برند] بر فراز کوه صفا به گوش جهانیان رسانید.

یکی از مشخّصات بارز هر کدام از انبیای الهی، تصدیق انبیای پیشین و بشارت به آمدن پیامبر پس از خویش است. اما جریان باطل در طول تاریخ از هم جداست؛ زیرا هرچند که همه اهل باطل در دعوت به بی‏دینی و بی‏خدایی مشترک هستند، بلکه شبیخون فرهنگی استحمارگران و شبهه‏افکنی‏ها و تردیدآفرینی‏های جیره‏خواران فرنگی مآب آنان نیز نمی‏تواند از پیشرفت روزافزون آن جلوگیری کند: (کلمةً طیّبةً کشجرةٍ طیّبةٍ أصلها ثابتٌ و فرعها فی السماء  تؤتی أُکلها کلَّ حینٍ بإذن ربّها)[سوره ابراهیم، آیه 24].

دعوت‏نامه کمال متخلّق شدن به اخلاق الهی و خدایی شدن انسان‏ها هدف رسالت انبیای الهی است: «تخلّقوا بأخلاق الله»[بحار، ج 58، ص 129]. این، همان است که قرآن کریم از آن به عنوان نورانی شدن یاد کرده است: (کتابٌ أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظلمات إلی النور)[سوره ابراهیم، آیه 1]، (هو الذی ینزّل علی عبده ءایاتٍ بیّناتٍ لیخرجکم من الظلمات إلی النور و إن اللّهَ بکم لرءوفٌ رحیمٌ)[سوره حدید، آیه 9]، یعنی رأفت و رحمت رحیمیّه خداوند اقتضا می‏کند تا برای خارج کردنتان از ظلمت‏ها و نورانی گردانیدن شما آیات روشنی را بر بنده برگزیده خود نازل کند. بنابراین، انسان‏ها باید تخلّق به اخلاق الهی، نورانی شدن و رنگ خدایی پیدا کردن را بزرگ‏ترین و نهایی‏ترین هدف خویش قرار دهند؛ زیرا هرچه در این مسیر جلوتر بروند، به کمال خویش نزدیک‏تر می‏گردند.

 

انسان‏های کامل ( خلفای برجسته الهی)

شرح فضایل و کمالات انسان‏های کامل و خلفای برجسته الهی، یعنی اسره طاها و یاسین، ائمه اطهار (علیهم‏السلام) بیان شده است، لیکن معارف عمیق توحیدی ولایی آن بسان سیلی بنیان کن اساس شرک و دوگانه‏پرستی و بنیاد بیگانه‏گرایی را برمی‏کَنَد و با پیشروی به سوی دشت و دَمَن امت اسلام، تشنه‏کامان حقیقت و معرفت ناب نبوی و ولوی را سیراب می‏کند.

بدین ترتیب، خدای سبحان در روز قیامت، به محتوای کتاب (به همان گستردگی که یاد شد) از یک سو و به قول، فعل و تقریر معصوم (که مجموعاً سنّت معصوم نامیده می‌شود) از سوی دیگر، احتجاج می‌کند که چرا چنین کردید و چنان نکردید؟ چنان که بندگان او نیز به همین امور استدلال می‌کنند که به فلان دلیل قرآنی یا برگرفته از سنّت، این گونه عمل کردیم و به فلان دلیل، آن‌گونه عمل نکردیم.

در اصطلاح اصول فقه، تقریر یعنی کاری در حضور معصوم انجام گیرد و او در حالی که ملزم به رعایت تقیه نیست، به اصل عمل یا کیفیت آن اعتراضی نکند؛ بنابراین، از سکوت و عدم اعتراض معصوم، تأیید ضمنی فهمیده می‌شود.

افزون بر این، وجود مبارک معصوم(علیه‌السلام) حجّت عملی و عینی خداوند است. بدین معنا که اگر کسی مثلاً بگوید: مبارزه با شیطان، ترک گناه، جهاد با نفس یا... برای آدمی مقدور نیست و انسان از چنین توانی برخوردار نیست، وجود معصوم(علیه‌السلام) حجّت عینی بر ضدّ اوست که توانمندی و قدرت انسان در این میدان‌ها را اثبات می‌کند.

 

حدیث معروف ثقلین : حجّیت کتاب خدا و سنّت معصومان(علیهم‌السلام)

حجّیت کتاب خدا و سنّت معصومان(علیهم‌السلام) دلایل فراوانی دارد که یکی از مهم‌ترین و مشهورترین آنها حدیث معروف ثقلین است که رسول‌خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ثقل اصغر (عترت) را در کنار ثقل اکبر (قرآن کریم) قرارداد و به طور یکسان، اطاعت و تبعیّت از آن دو را مایه هدایت و نجات دانست و مخالفت آنها را موجب ضلالت و گمراهی معرفی کرد. پیش از ذکر روایاتی که ائمّه اطهار(علیهم‌السلام) را حجّت الهی معرفی می‌کند، توجّه به دو نکته را مفید می‌دانیم:

1.       چون عترت طاهرین(علیهم‌السلام) همتای قرآن کریمند و قرآن، حجت بالغ و حق و صدق الهی است، اهل‏بیت‏عصمت(علیهم‌السلام) نیز حجّت تامّ و کامل خداوند خواهند بود. به همین دلیل، امیرمؤمنان(علیه‌السلام) از قرآن و از خودش به یک عنوان یاد کرد، یعنی هم خود را حجیج دانست: «أنا حجیج المارقین»[نهج البلاغه، خطبه 75]، «أنا شاهد لکم و حجیج یوم القیامةعنکم»[همان، خطبه 83] و هم قرآن کریم را حجیج معرفی کرد: «و کفی بالکتاب حجیجاً».[همان، خطبه 83]

2.       بر اساس همتایی قرآن و عترت و تجلّی هماهنگ حجّت خدا (در قرآن و عترت)، هر وصفی که برای حجّیّت هر یک از دو ثَقَل ثابت شود، برای ثَقَل دیگر نیز ثابت می‌گردد. یکی از اوصاف جامع حجّت الهی آن است که در شدت بُلوغ و تکامل تمامیّت و کمال آن، به مقامی بار می‌یابد که قابل وصف کردن نیست.

حضرت امام‏سجاد(علیه‌السلام) در این باره فرموده‌اند: «حجّتک أَجَلّ من أَنْ توصف بکلّها و مَجْدُک أرفع من أن یُحدّ بکنهه».[صحیفه سجادیه، دعای 46] بنابراین، نه کنه قرآن که حجّت تدوینی خداست، قابل ادراک دیگران است و نه اکتناه مقام شامخ ولایت، مقدور کسی است. بدین‌سبب، در تحیّت و درود نسبت به آن ذوات ملکوتی چنین گفته می‌شود: «ربّ صلّ علی أطائب أهل‏بیته الذین اختَرتهم لأمرک و جَعَلْتَهم... حُجَجک علی عبادک و طَهَرّتهم من الرجس و الدَنَس تطهیراً بإرادتک و جَعَلْتَهم الوسیلةَ إلیک و المسلک إلی جنّتک».[همان] معارف نغزی که از این تعبیرها استنباط می‌شود، خارج از بحث کنونی است.

 

ائمّه(علیهم‌السلام) در اوج کمالات

آن مقدار از معرفت که مقدور ممکنات و قابل پیمودن برای آنان است، مراتب فراوانی دارد و همانند کوهی رفیع و بلندمرتبه است که ائمه (علیهم‌السلام) در اوج قله آن و شاگردانشان در دامنه‌های این کوه بلند قرار گرفته‌اند؛ هر کسی به میزان توان و بهره‌مندی خود از مکتب آنان، مسافتی را به سوی این قلّه طی می‌کند و در عین حال، فاصله او تا اوج قلّه به اندازه فاصله غیرمعصوم با معصوم است؛ «لایقاس بآل محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) من هذه الأُمة أحدٌ، ولا یسوّی بهم من جَرتْ نعمتهم علیه أبداً، هم أساس الدین وعماد الیقین»[نهج البلاغه، خطبه 2]؛ در میان این امت که بهترین امت است، کسی با آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) مقایسه نمی‌شود (چه رسد به سایر امتها). کسانی که ریزه‌خوار خوان نعمت آل محمد (صلّی الله علیه وآله وسلّم) هستند، با آنها برابری نخواهند کرد، آنان ریشه و اساس دین و پایه‌های استوار یقین هستند.

امام، جامع کلام تکوین و تدوین

امام، جامع کلام تکوین وتدوین ، واجد کتاب حقیقت و شریعت و شامل نشئه حقیقی و اعتباری است، چنین جامعیتی نه در خور نظام سه‏گانه هستی (عالم عقل، عالم مثال و عالم طبیعت) است؛ زیرا هر کدام از مراحل سه‏گانه نظام هستی، تکوین صِرف است وغیر از بود و نبود، چیزی ندارد؛ و نه در وُسع نظام تدوینی قرآن کریم؛ زیرا همه مضامین آن، اعم از اِخبار و انشا از حوزه لفظ، مفهوم و حکایت‏های علم حصولی است، هر چند مخازن برین آن حقایق تکوینی نظام هستی است. اما انسان کامل که مَثَل اعلای آن اُسرَه عصمت و طهارت (علیهم‏السلام) هستند، افزون بر حوزه فراگیر تکوین، از منطقه گسترده اعتبار نیز برخوردارند؛ زیرا انسان، موجود متفکّر و مختاری است که صَرف نظر از قوانین نظام هستی، از قوانین اعتباری نیز پیروی می‏کند، گرچه پشتوانه این مقرّرات اعتباری همان قوانین تکوینی است و اصول آن نظام عینی، پرتوافکن بر فروعِ این منظومه اعتباری است. از این جهت هیچ موجودی به جامعیت انسان کامل نخواهد بود و اوست که می‏تواند «کون جامع» باشد.

 

جامعیت عینی و علمی اهل بیت نبوت و امامت (علیهم‏السلام)

جامعیت عینی و علمی اهل بیت نبوت و امامت (علیهم‏السلام) به این معناست که اوّلاً هر کمال ممکن را واجدند. ثانیاً، هرچه را دارا هستند، مصون از عیب و نقص است. ثالثاً، هر چه را در مرحله حدوث واجد بودند، در مرحله بقا نیز دارا خواهند بود. این مقام جمع‏الجمعی را می‏توان از عدیل بودن آنان با کتاب بی‏بدیل الهی، یعنی قرآن، استنباط کرد؛ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طبق نقل محدّثان شیعه و سنّی فرمود: «إنّى تارکٌ فیکم الثَّقَلَیْن ما إنْ تمسّکتم بهما لن تضلُّوا بعدى، أحدُهما أعظم من الآخر: کتاب الله، حبلٌ ممدودٌ من السّماء إلی الأرض، و عترتى أهل بیتى، و لن یفترقا حتّی یردا علىَّ الحوض، فانْظروا کیف تخلفونى فیهما»[سنن ترمذی، ج 5، ص 663؛ بحار، ج 2، ص 100 و ج 23، ص 108]. مخاطبان این پیام، وارثان تمدّن غنی و قوی اسلام در پهنه زمان و گسترده زمین‏اند، یعنی نه نسل هیچ عصر و زمانی از آن توصیه سعادت آفرین مستثناست و نه مردم هیچ مِصر و دیاری از آن جدا خواهند بود.

چنین وصیّت فراگیری نشان از هماهنگی کامل تکوین انسانی و تدوین الهی است، به طوری که همه مردم روی زمین تا بامداد معاد، در بخش علم و عمل، نیازمند به رهنمود و رهبری قرآن و عترت هستند و هیچ مکتبی تا شامگاه تاریخ بشری پدید نمی‏آید جز آن‏که لازم است جهان‏بینی و جهان‏آرایی آن بر قرآن و عترت (علیهم‏السلام) عرضه شود و پاسخ نفی یا اثبات آن از ثَقَلین استنباط گردد.

نتیجه این که اختیار انسان به دست خداست و اطاعت و انقیاد او بر همگان واجب است و اطاعت دیگران (پیامبر، امام، پدر، مادر، حاکم و...) از آن جهت بر انسان واجب می‏شود که خدای سبحان چنین اطاعت و تبعیتی را واجب کرده است و بدون در نظر گرفتن دستور او هیچ کس حق حاکمیت و حکومت بر دیگری ندارد. بنابراین، زائر زمانی عارف به حق امام است و به ولایت و حرمت وی آگاهی دارد و به او اقتدا و از او پیروی می‏کند که او را معصوم، افضل و اعلم از دیگران، جانشین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و منصوب از جانب خدا بداند، اوامر و دستورهایش را اوامر الهی بشمارد تبعیت از وی را در تمام امور زندگی واجب بداند، با اقتدا و پیروی از سیره و سنّت او خط سیر زندگی خود را ترسیم کند و... . چنین معرفت و شناختی هرچند که مقول به تشکیک و دارای مراتب فراوانی است و هرکس به مقدار ظرفیت وجودی خود بهره‏مند می‏گردد، لیکن مبتنی بر مقدمات بسیاری است تا مستدلّ و برهانی شود.

 

مراحل اثبات کمال

اثبات هر فضیلت و کمالی سه مرحله دارد:

1.       امکان اتصاف آدمی به آن کمال.

2.       ضرورت اتصاف به آن کمال؛ بدین معنا که اگر آن فضیلت و کمال تحقق پیدا نکند و کسی بدان متّصف نگردد چه اشکالی پیش می‏آید و اگر کسی متصف به آن شد چه آثار مثبت و نتایج سودمندی دارد.

3.       تعیین مصادیق خارجی و معرفی صاحبان آن کمال.

 

عوامل شناخت

عقل، همیشه کلیات را می‏فهمد و توان اثبات یا نفی آن را دارد و بس؛ اما اظهارنظر درباره مصادیق جزئی را بیرون از حیطه فعالیت خود می‏داند. از این‏رو دو مرحله اول و دوم برای او قابل بحث و بررسی است، یعنی می‏تواند امکان تحقق فضایلی، مانند مظهریت اسمای حسنای الهی، عصمت، علم به غیب و... را برای انسان اثبات و اتصاف به صفتی، همانند واجب‏الوجود شدن را نفی کند. آن‏گاه در مرحله دوم ثابت کند که وجود مردان بزرگ، با عظمت و صاحب این کمالات ضرورت دارد تا بتوانند مشعل هدایت جوامع بشری گردند و انسان‏ها را به سرمنزل مقصود رهبری کنند و فقدان چنین رجالی چه فاجعه‏ای برای جامعه بشری به بار خواهد آورد. البته براهین نقلی نیز نه تنها در این دو مرحله راه دارد، بلکه می‏تواند عقل را در اقامه برهان یاری رساند، اما عقل در مرحله سوم، یعنی اثبات اتصاف شخصی خاص به کمالی معیّن، که از امور جزئی است، قاصر است.

 

کمک عقل در تشخیص مصداق

همان‏طور که اشاره شد حوزه فعالیت عقل دو مرحله امکان اتصاف انسان به کمالات و ضرورت آن است، لیکن در مرحله تعیین مصداق نیز می‏تواند انسان را یاری کند که آن نیز در حدّ خود، کلی است. عقل برای یاری انسان در این زمینه، این‏گونه استدلال می‏کند:

1.       نظام موجود هستی، نظام احسن است[ر.ک: ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، مقاله هشتم «نظام احسن جهان هستی»].

2.       وجود معصوم و انسان برخوردار از این کمالات و فضایل و مرتبط با خالق هستی در نظام احسن، لازم است، چنان‏که وجود بهشت، جهنم، ملائکه مدبّر امر، وحی، تشریع و... لازم جدایی‏ناپذیر یک نظام احسن است (این مقدمه، همان مرحله دوم بحث است).

3.       چنین افرادی حتماً در جوامع بشری وجود دارند و گرنه، نظام موجود، احسن نخواهد بود.

4.       معجزه می‏تواند معیاری برای شناخت چنین افرادی باشد؛ زیرا خالق نظام هستی که حکیم است و کار عبث نمی‏کند معجزه را در اختیار کسی قرار نمی‏دهد که مایه گمراهی بندگان او شود، بلکه در اختیار سفیران و رسولان معصوم خود قرار می‏دهد تا دلیل حقانیت آنان باشد.

 

نتیجه

 اگر کسی همراه با ادعای نبوت معجزه نیز بیاورد، قطعاً پیامبر الهی و مأمور از طرف او خواهد بود و سخنان او، که جز حق نمی‏گوید، برای همگان حجت است.

هم‏چنین نتیجه می‏گیرد که اگر چنین انسان معصومی عصمت شخص معینی را تأیید کرد یا او را جانشین خود معرفی کرد، عصمت یا جانشینی آن شخص معین اثبات می‏شود و در نهایت سخنان او نیز که معصوم و تأیید شده از سوی معصوم است حجت خواهد بود.

افزون بر آنچه گذشت، تبیین و تشریح معجزه و فرق آن با علوم غریبه بر عهده عقل است، یعنی به کمک عقل می‏توان فهمید که فلان امر خارقِ عادت از قبیل معجزه است یا سحر و امثال آن. بنابراین، با رهنمود عقل و بررسی‏ها و تحلیل‏های عقلی نه تنها می‏توان معجزه را از غیرمعجزه تفکیک کرد، بلکه به کمک آن می‏توان نبیّ معصوم را از متنبّی غیرمعصوم تمیز داد، لیکن همه این مباحث کلی است، نه جزئی و جایگاه آن فلسفه و کلام است که تبیین کلیات عقلی مسائل اعتقادی را برعهده دارد .

 

 

  بر گرفته از کتاب :

    -  ادب فنای مقربان / جلد1/ صفحه 50 -22 / آیت الله جوادی آملی /

    -  ادب فنای مقربان / جلد2 /  صفحه 135-  128/ آیت الله جوادی آملی /

    -  ادب فنای مقربان/ جلد3/  صفحه: 392 - 382 / آیت الله جوادی آملی /

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۳
ربابه حاجی محمد حسین کاشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی