لوح محفوظ

پیوندها

اثبات منزلت عقل برای نفی تفکیک(2)

جمعه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۲، ۰۶:۵۰ ق.ظ

 

 

 اثبات منزلت عقل    برای نفی تفکیک(2)

 

 

حس‏گرایان و عقل

در فرهنگ قرآن کریم، عقل به منزله چشم دیگری است که مایه بصیرت نفس نسبت به حقایق برتر است و اما در فرهنگ اهل طبیعت، عقل به منزله عینک و یا سمعک برای چشم و گوش مادی است، یعنی عقل هرگز حقیقت جدیدی را ادراک نمی‏کند، بلکه همان ابزار مادی تنها واسطه و وسیله‏ای برای ادراک بهتر امور مادی است بدون آن که حقیقتی، افزون بر آنچه از طریق حس تحصیل شده، کشف کند.

 

مجادله‏های حس‏باورانه

قرآن کریم در موارد گوناگون، مجادلات مدعیان اصالت ماده را با انبیا بازگو کرده و روش و شیوه اندیشه و شناخت آنان را که روش و شناختی حسی است مشخص می‏سازد. در سوره مبارکه «فرقان» به نقل از عده‏ای از این افراد می‏فرماید: (وقال الذین لا یرجون لقاءنا لولا أُنزل علینا الملائکة أو نری ربّنا لقد اسْتکبروا فی أنفسهم وعَتَوا عُتُوّاً کبیراً  یوم یروْن الملائکة لا بُشری یومئذٍ للمجرمین ویقولون حِجْراً مَحْجورا    [ سوره فرقان، آیات 21 ـ 22] آنان که امید ملاقات ما را نمی‏دارند گفتند: چرا ملائکه بر ما نازل نمی‏شوند، یا چرا ما پروردگارمان را نمی‏بینیم، آنها در درون خود تکبر و نخوت کرده و سرکشی و طغیان شدید نمودند، آن روز که فرشتگان را ببینند مجرمان بشارت و مژده‏ای از آنان دریافت نکرده بلکه از آن محروم و ممنوع می‏گردند و خواهان ترک برخورد و عدم ملاقاتند.

در این آیات، درباره کفار آمده است که آنها صحت دعوی پیامبران را نسبت به وحی و رسالت، منوط به مشاهده فرشتگان دانسته و درستی دعوت آنها را نسبت به خداوند ملازم با مشاهده پروردگار عالمیان می‏دیدند.

قرآن کریم با بیان خوی نفسانی استکبار و طغیان آن اشاره به دو درخواست محال آنها می‏کند: یکی درخواست مشاهده حسّی پروردگار، که محال مطلق است، چون خداوند را چه در خواب و چه در بیداری، چه در دنیا و چه در آخرت، نه با چشم ظاهر می‏توان دید و نه با تمثّل خیالی می‏توان مشاهده کرد[سوره انعام، آیه 104]. درخواست دیگر دیدن ملائکه با چشم مادی و دید حسی است، که این هم ممکن نخواهد بود؛ زیرا فرشتگان را تنها در نشئه مثال و نیز در برزخ و به هنگام مرگ می‏توان مشاهده کرد.

به همین دلیل است که در ادامه آیه در مورد دیدن حسّی خداوند که مطلقاً محال است سخنی به میان نیامده و فقط از مشاهده فرشتگان در هنگام مرگ که شاهد صحنه مثال و ناظر کیفر دوری از رحمت خداوند هستند یاد شده است.

در سوره مبارکه «جاثیه» نیز به نقل از کسانی که معتقدند جز زندگی دنیوی چیزی نیست و جز روزگارْ مبدأ فاعلی دیگری آنها را نمی‏میراند آمده است: (وإذا تُتلی علیهم آیاتنا بیّناتٍ ما کان حجتهم إلاّ أن قالوا ائتوا بآبائنا إنْ کُنتم صادقین)[ سوره جاثیه، آیه 25]؛ و چون آیات ما بر آنها تلاوت شود هیچ حجّتی برای آنها نمی‏ماند جز این که می‏گویند اگر راست می‏گویید که زندگی پس از مرگ حق است نیاکان مرده ما را بیاورید پس چرا پدران ما زنده نمی‏شوند و ما آنها را مشاهده نمی‏کنیم؟

کفّار توجه نداشتند که زندگی مردگان آنها که مورد ادعای پیامبران است مربوط به آخرت یعنی نشئه‏ای که قابل احساس مادی نیست خواهد بود. قرآن کریم درباره غیر مادی بودن قیامت و غیر حسّی بودنِ علم به آن می‏فرماید: (قال فما بال القرون الاُوْلی  قال علمها عند ربّی فی کتابٍ لا یضلّ ربّی ولا ینسی)[ سوره طه، آیات 51 ـ 52] فرعون گفت پس حال گذشتگان چگونه است؟ موسی (علیه‏السلام) پاسخ داد احوال آنان در نزد پروردگار من در کتابی محفوظ است و پروردگار من نه خطا می‏نماید و نه فراموش می‏کند.

در سوره «زخرف» نیز به نقل از کفّار قریش آمده است که می‏گفتند: (لولا نُزّل هذا القرآن علی رجل من القریتیْن عظیم)[ سوره زخرف، آیه 31] یعنی کفار در انکار وحی گفتند: چرا قرآن بر فلان سرمایه‏دار اهل طایف یا اهل مکّه نازل نشده است؟ آنها بر اساس اصالت ماده و حسّ هر گونه معیار و ارزشی را با ماده هماهنگ می‏کردند.

در سوره «مدثر» می‏فرماید: (بل یرید کل امرئٍ منْهم أن یُؤتی صُحُفاً مُنشَّرة)[ سوره مدثر، آیه 52] یعنی هر یک از آنها می‏پندارند که قرآن چونان برگ‏های کاغذ است که از سوی خدا نازل می‏شود، پس هر یک خواهان آن است که یکی از این اوراق به دست او برسد. این در واقع مادی پنداشتن وحی و حسی دانستن شناخت آن است.

قرآن کریم در برابر این پندارها راه دیگری، جز راه حس برای شناخت وحی، معرفی کرده می‏فرماید: (نزل به الروح الأمین  علی قلبک لتکون من المنذرین)[ سوره شعراء، آیات 194 ـ 195] یعنی فرشته‏ای که امین وحی است بر قلب تو نازل شد تا تو از زمره کسانی باشی که جوامع بشری را از تبه‏کاری باز داری و از پایان تلخ آن هراسناک سازی.

مجادلات کفار در باب مبدأ و معاد و درباره وحی و رسالت و نیز پاسخ‏های انبیا به آن، روش استدلال حس‏گرایانه آنها را در رویارویی با انبیا به خوبی روشن می‏سازد. قرآن کریم درباره شناخت و علم این گروه می‏فرماید: (یعْلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا وهم عن الآخرة هم غافلون)[ سوره روم، آیه 7] یعنی آنها تنها به ظاهر زندگی دنیا علم دارند و از باطن دنیا که نشئه مثال و عقل است غافل هستند.

دلیل این مطلب همان است که کفّار تنها به حس و روش حسی در شناخت قایلند و عقل را چیزی جز وسیله ادراک بهتر حواس نمی‏دانند و در سوره مبارکه «نجم» نیز ضمن فرمان اعراض از این گروه به اندکی و خُردی علم و محدوده دانش آنها اشاره نموده و می‏فرماید: (فأعرضْ عن من تولّی عن ذکْرنا ولم یُردْ إلاّ الحیاة الدنیا  ذلک مبْلغهم من العلم)[ سوره نجم، آیات 29 ـ 30] یعنی از این گروه که از یاد ما روی گردانده و جز ظاهر زندگی دنیا چیزی دیگر را نمی‏شناسند روی بگردان، شناخت آنان تنها به طبیعت می‏رسد و مَبلغ آنان از علم چیزی جز شناخت حسی نیست.

در واقع به دلیل محدودیت در دانش است که وقتی کلام از قیامت به میان می‏آید خواهان مشاهده حسّی آنند و وقتی سخن از پروردگار می‏رود طالب دیدار مادی او می‏شوند و هنگامی که کلامی از وحی و نبوت مطرح می‏شود به دنبال احساس ظاهری ملائکه، یا دریافت اوراق وحی توسط همگان و لااقل اشراف طایف و مکه هستند.

 

تبلیغ معرفت حسی در قالب‏های دینی


 آیات قرآن کریم علاوه بر نام بردن از مادیونی که تصریح به الحاد خود می‏کنند از کسانی یاد می‏کند که علی‏رغم ادعای دیانت، تمام هستی و از جمله مبدأ و معاد و وحی و رسالت را نیز مادی می‏دانند و بیان شد که این گروه در واقع مادیونی هستند که الحاد خود را با آمیزه‏ای از ظواهر دینی عرضه می‏کنند.

در باب شناخت نیز قرآن کریم در کنار حس‏گرایانی که تصریح به انکار مبدأ و معاد دارند، از کسانی نام می‏برد که علی‏رغم ادعای دیانت، در شناخت و شیوه و روش اندیشه با آنها شریکند، این گونه از آیات نشانه آن است که حس‏گرایی، گرچه منجرّ به نفی حقایق غیبی و امور غیر مادی و منجر به نفی قطعی آنها و یا پدیده شک و تردید در آنها می‏شود، لیکن بسیاری از مدعیان دیانت بی‏توجه به تعارض میان این دو مطلب و با این که تقیّد به شناخت حسی دارند، خود را الهی و غیر مادی می‏نامند. در واقع این گروه از حس‏گرایان هم آنان هستند که در هنگام ورود به مباحث جهان‏شناسی تصلب در تفکر مادی پیدا کرده و در هنگام تعارض و برخورد با مبانی دینی، به جای انکار صریح آن مبانی، به توجیه و تأویل دیانت در حوزه مسائل مادی می‏پردازند. مادی دانستن ملائکه و قبول رابطه مادی میان فرشتگان و خداوند همگی از اثراتِ سوء مبانی حسی شناخت این گروه است.

در حقیقت باید گفت این گروه از حس‏گرایان غافل از این هستند که دیانت آنها چیزی جز شکل تغییریافته همان مادیت صریح و بی‏پروا نیست، دیانت آنها مادیتی است که در پناه فعالیت‏های دینی تبلیغ و ترویج می‏شود.

 

پیشینه حس‏گرایی در بنی اسرائیل

قرآن کریم از بنی اسرائیل به عنوان کسانی یاد می‏کند که از آغاز گرچه به زبان، خود را خداپرست می‏دانستند اما در قلب و در شیوه اندیشه خود به چیزی جز حس و هر آنچه که به حسّ در آید باور نداشتند.

در سوره «بقره» از خطاب آنان با حضرت موسی چنین یاد شده است: (وإذ قلتم یا موسی لنْ نؤمن لک حتی نری الله جهرةً)[سوره بقره، آیه 55] یعنی به خاطر بیاورید آن زمان را که به موسی خطاب کرده و گفتید ما به تو، تا آنگاه که خداوند را آشکارا مشاهده نکنیم، ایمان نمی‏آوریم.

 

زمینه تزویر سامری

قرآن کریم درباره داستان سامری می‏فرماید: (فأخْرج لهم عِجْلا ً جَسَداً له خُوارٌ فقالوا هذا إلهکم وإله موسی)[ سوره طه، آیه 88] پس سامری با زیورها جسد گوساله‏ای بساخت که صدایی شگفت داشت و آنگاه گفتند خدای شما و خدای موسی همین گوساله است.

در سوره «اعراف» درباره پیروی بنی اسرائیل از گفتار سامری آمده است: (واتخذ قوم موسی من بعْده من حُلّیهم عِجْلا ً جسداً له خُوارٌ)[ سوره اعراف، آیه 148] یعنی قوم موسی (علیه‏السلام) پس از رفتن او به کوه طور، از زیور خود جسد گوساله‏ای را که صدا می‏کرد ساخته و آن را به پرستش گرفتند.

آنچه زمینه تزویر و سوء استفاده سامری را در غیبت حضرت موسی (علیه‏السلام) فراهم کرد و پرستش جسد گوساله را در میان قوم موسی (علیه‏السلام) ممکن ساخت حس‏گرایی بنی اسرائیل بود؛ زیرا آن کس که بر اساس شناخت حسی جهان را می‏شناسد و مطابق با معیارهای حسی ایمان می‏آورد اگر ابزار شناخت و حس او عوض شود، یا متعلق حس او دگرگون گردد، دست از ایمان خود بر می‏دارد و بنی اسرائیل چون این‏گونه بودند آنگاه که دیدند عصای محسوس به طور غیر عادی به صورت مار محسوس در آمد به حضرت موسی (علیه‏السلام) ایمان آوردند و از آن پس چون مشاهده کردند جسدی گوساله‏گونه که از فلزها و زیور محسوس است به طور غیر عادی بانک برآورد به سامری گرویدند، آنچه آنان از مار شدن عصا و بانک برآوردن جسد گوساله دریافتند تنها امری غیر عادی و حسی بود، چنان‏که به همان امر محسوس غیر عادی نیز ایمان آورد.

تقید شناخت آنها به حس و امور محسوس مانع از آن بود که بتوانند تفاوت بین معجزه و سحر و رابطه معنوی اعجاز و نبوّت را تعقّل کنند؛ زیرا اعجاز و رابطه آن با صدق دعوی نبوت، امری است که جز با برهان عقلی قابل تشخیص نیست.

توضیح این که: معجزه اثری حسی دارد و اثری عقلی. اثر حسی آن، همان کار طبیعی است که احساس می‏شود، مانند مار شدن چوب یا شکاف برداشتن دریا، یا بیرون آمدن ناقه از دل کوه، اما فهم این که این کار خارق عادت بوده و معجزه است کار عقل است. عقل، نخست باید تفاوت بین کارهای نادر طبیعت و خارق عادت را تشخیص بدهد و از آن پس در مرحله دوم، تفاوت بین معجزه و علوم غریبه دیگر از قبیل سحر، شعبده، جادو، کهانت، قیافت و امثال آن را بشناسد و بداند که علوم غریبه گرچه موجب کارهای نادر می‏شود لیکن با روش فکری خاص همواره قابل نقل و انتقال ذهنی از استاد به شاگرد است؛ اما اعجاز که موجب خرق عادت می‏شود کاری نیست که با تعلیم و تعلم حصولی و ذهنی قابل انتقال به غیر باشد چون به قداست روح صاحب اعجاز متکی است و این قداست از شؤون عقل عملی است و قابل انتقال ذهنی از استاد به شاگرد نیست. پس از ادراک عقلی این دو امر تلازم بین اعجاز و صدق دعوی صاحب معجزه اعم از نبوّت یا امامت نیز باید به گونه‏ای مبرهن معلوم شود و این تلازم که درک ضرورت صادق بودن صاحب معجزه است خارج از حوزه محسوسات است.

اگر این امور سه‏گانه توسط عقلْ مبرهن شود آنگاه شخص صاحب برهان با مشاهده مار شدن عصا ایمان می‏آورد ولی با مشاهده ماجرای سامری هرگز مرتد نخواهد شد.

پس اگر بنی اسرائیل با مشاهده گوساله سامری از ایمان خود بازگشتند نه برای آن است که معجزه حجتی عامیانه است، همان طور که غزالی و امثال او پنداشته‏اند بلکه برای آن است که آن گروه از محور حس بیرون نرفتند و با معیار عقل اعجاز را از غیر آن جدا نکردند. و اگر کسی خود اعجاز را تنها در حد حس نشناسد و آن را با دیده عقل بنگرد خواهد دانست که معجزه حجت قاطع عقلی است.

 

تذکر:

 1 ـ افراد بسیط و سطحی دو گونه‏اند: گروهی فقط در محور حسّ تصمیم می‏گیرند یعنی اگر محسوس امر عادی بود، اثری بر آن مرتب نمی‏کنند و اگر خارق عادت بود شتابان به آن می‏گروند. گروه دیگر علم اجمالی به ماورای حسّ دارند و در موارد مشکوک به حکیم صاحب نظر یا عارف صاحب بصر مراجعه می‏کنند و با سیر از ظاهر به باطن همانند حرکت از معلوم به مجهول، شک‏زدایی و جَهل‏روبی می‏نمایند. آنچه برای صحابه عِجْل و پیروان جسد گوساله رخ داد از قبیل اول بود و آنچه برای مؤمنان ساده لوح و پیروان مستقیم صحابه وحی و اصحاب نبوّت اتفاق افتاد یا رخ می‏دهد از قبیل ثانی است.

2 ـ اعجاز فعلی در قلمرو طبیعت دو چهره دارد یکی محسوس و دیگری نامحسوس، آن کس حسّ‏مدارانه می‏اندیشد، اعجاز یعنی خرق عادت را در همان قلمرو حسّ توجیه می‏کند و به همان محور منحصر می‏داند و کسی که عقل‏مداری را مشرف بر حسّ‏محوری می‏داند هر دو منطقه را در نظر دارد. آنچه برای طایفه سامریّه رخ داد از قبیل اول بود و آنچه برای مؤمنان به هر پیامبر به ویژه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پدید آمد یا می‏آید از سنخ دوم است.

3 ـ همان طور که براهین اثبات واجب مراتبی دارد که از برهان حرکت،حدوث، نظم، امکان ماهوی، امکان فقری تا برهان صدیقین به مناهج متنوّع و مشارب متعدد ختم می‏گردد و متألّه ژرف‏بین با عنایت به برهان صدیقین نیازی به برهان حرکت و مانند آن ندارد، مسأله اثبات وحی و نبوت نیز چنین است؛ کسی که نور وحی را می‏بیند و رایحه نبوّت را استشمام می‏کند نیازی به برهان اعجاز حسّی ندارد، نه این که معجزه حسّی، برهان نباشد، لذا قرآن آن (معجزه حسّی) را آیت تامّ می‏داند.

 

 زمینه استخفاف فرعون

فرعون پس از آن که آیات بیِّنه و آشکار حضرت موسی (علیه‏السلام) را مشاهده کرد به صحت دعوی او پی برد. اما برای حفظ پادشاهی و تسلط مادی خود در صدد آن برآمد تا تسلط خود را بر افکار جامعه حفظ کند؛ زیرا بنی اسرائیل تا وقتی برتری خارجی او را می‏پذیرفتند که برتری او را در ذهن خود پذیرفته باشند.

قرآن کریم از این حالت فکری جامعه که همان خودباختگی در برابر حاکمیت طاغوتی فرعون است با عنوان استخفاف یاد می‏کند. و می‏فرماید: (فاسْتخفّ قوْمه فأطاعوه)[ سوره زخرف، آیه 54] فرعون قوم خود را چنان نمود که آنها خود را در برابر او خفیف و خوار دیدند و آنگاه به اطاعت او گردن نهادند، به این معنا که تا قوم او خردی و خواری خود را در برابر فرعون قبول نمی‏کردند هرگز به اطاعت او گردن نمی‏نهادند.

قرآن کریم از تبلیغات و مغالطاتی یاد می‏کند که فرعون برای فریب افکار و تمویه اذهان مردم بیان نموده است. تمامی این مغالطات که مورد قبول قوم او قرار می‏گرفت ریشه در شناخت و اندیشه حسی بنی اسرائیل دارد.

از جمله آنچه قرآن ذکر کرده این گفتار فرعون است که: (وقال فرعون یا أیها الملأ ما علمت لکم من إلهٍ غیری فأوْقِدْ لی یا هامان علی الطین فاجْعل لی صَرْحاً لعلّی أطَّلع إلی إلهِ موسی وإنّی لأظنُّه من الکاذبین)[ سوره قصص، آیه 38] فرعون به بزرگان قوم خود گفت: من برای شما پروردگاری جز خود نمی‏شناسم پس تو ای هامان به منظور پخته شدن خشت آتش را افروخته کن و از آن آجر قصری بلند برافراز تا از فراز آن بر خدای موسی مطلع شوم هر چند که من موسی را دروغگو می‏دانم.

گفته‏اند کلمه «صرْح» از آن جهت در جمله استفاده شده است که او گفت قصری رفیع بنا نمایند تا بتوان او را به طور صریح و روشن دید چنان‏که از فراز آن نیز همه جا و همه چیز را به طور صریح و روشن می‏توان دید، لیکن برخی دیگر احتمال داده‏اند که منظور فرعون ساختن رصدخانه‏ای بوده که از فراز آن اجرام سماوی و موجودات آسمانی رصد شوند و این احتمالی نیک است، زیرا اگر منظور ساختن بنای رفیع می‏بود رفتن بر فراز کوه نیز می‏توانست مشکل نظاره او را حل کند، آیات سوره مبارکه «غافر»، احتمال این که منظور، ساختن رصدخانه بوده است را تأیید می‏کند:

(الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطانٍ أتاهُمْ کبر مقتاً عند الله وعند الذین آمنوا کذلک یطْبع الله علی کل قلب متکبرٍ جبّارٍ  وقال فرعون یا هامانُ ابْن لی صَرْحاً لعلّی أبلغ الأسباب  أسباب السماوات فأطَّلع إلی إلهِ موسی وإنّی لأظنُّه کاذباً)[ سوره غافر، آیات 35 ـ 37]

آنان که در آیات الهی بدون برهان به جدل بر می‏خیزند، چنین تباهی نزد خداوند و نزد اهل ایمان سخت مایه غضب است، یعنی خود را دچار خشم و غضب خداوند و اهل ایمان می‏سازند، و خداوند بدین سان بر دل آنان مهر می‏نهد.

منظور از سخن بدون برهان در این آیه سخنی است که واجد برهان عقلی و یا نقلی نباشد، زیرا همان گونه که برهان می‏تواند به یک حد وسط عقلی تکیه نماید می‏تواند با یک حد وسط نقلی قطعی که از جانب معصوم است نیز تأمین شود، یعنی سخن قطعی معصوم هم می‏تواند حد وسط قیاس و دلیل قرار گیرد.

در ادامه نقل جدال بدون برهان فرعون، آمده است که فرعون به هامان گفت برای من کاخی بلند بنا نما تا شاید بدین وسیله اسبابی تهیه شود که با آن بر آسمان راه پیدا کرده و بر خدای موسی آگاه شوم هر چند که من درباره ادعای موسی (علیه‏السلام) گمان کذب دارم! منظور از اسباب مزبور، ظاهراً اسباب علمی است که در رصدخانه موجود است نه صرف ارتفاع منظر.

به هر تقدیر، این سخن فرعون صرفاً برای آن است که نشان دهد او هم مانند دیگران انتظار دارد خدا را مشاهده کند، همان طور که بنی اسرائیل نیز بر این انتظار خود تصریح کرده و می‏گفتند: (لن نؤمن لک حتی نری الله جهرةً)[ سوره بقره، آیه 55]؛ یعنی ما تا خدای را آشکارا نبینیم به تو از لحاظ دعوت و از جهت دعوی ایمان نمی‏آوریم.

باید توجه داشت این انتظاری که فرعون از خود نشان می‏داد تنها برای فریب بنی اسرائیل بود، او می‏دید که بنی اسرائیل گرفتار اندیشه و شناخت حسی هستند لذا جهت تمویه آنها به قوم خود چنان سخنانی می‏گفت. گرچه ممکن است فرعون در آغاز همانند دیگران حس‏گرا بود ولی در پایان کار حق را فهمید ولی آن را تمویه می‏کرد.

منظور از تمویه مغالطه‏ای است که برای غیر استفاده می‏شود و اصل آن از «ماء» است و علت استفاده از این کلمه آن است که مطلب آمیخته به باطل همانند شیر مخلوط با آب موجب فریب دیگران می‏گردد. اصطلاح «آبَکی» بی‏تناسب با مغالطه تمویهی نیست.

فرعون نیز که به شیوه اندیشه و شناخت بنی اسرائیل آگاهی داشت، برای فریب آنها فرمان داد رصدخانه‏ای بسازند تا بگوید ما در آسمانها نیز سیر علمی و رصد نجومی کردیم ولی خدایی را که موسی ادعا می‏کند ندیدیم.

آنچه مؤیّد این است که فرعون برای تمویه قوم خود چنین دستوری داده این است که در این آیه چنان که در آیات سوره قصص گذشت خطاب فرعون به قوم خود است و حال آن که در مناظرات فرعون با موسی (علیه‏السلام) یعنی آنجا که خطاب او با موسی (علیه‏السلام) است سخنی از ساختن قصر به میان نمی‏آید.

خداوند در سوره «طه» مذاکرات علمی موسی (علیه‏السلام) با فرعون را این‏گونه نقل می‏کند: (قال فمن ربّکما یا موسی  قال ربّنا الذی أعطی کل شی‏ءٍ خلْقه ثمّ هدی  قال فما بال القرون الاُوْلی  قال علمها عند ربّی فی کتابٍ لا یضلّ ربّی ولا ینسی)[ سوره طه، آیات 49 ـ 52] فرعون گفت، ای موسی پروردگار شما کیست؟ موسی (علیه‏السلام) پاسخ داد، پروردگار ما آن کسی است که همه چیز را آفرید و آن را هدایت نمود. فرعون گفت سرگذشت پیشینیان از گذشتگان چیست. موسی (علیه‏السلام) پاسخ داد علم آنها در نزد پروردگار من در کتابی است که خداوند نه خطا می‏پذیرد و نه چیزی را فراموش می‏کند.

در ادامه این مذاکرات آنچه فرعون در برابر موسی مطرح می‏کند اتهام وی به سحر است. (ولقد أریْناه آیاتنا کلّها فکذّب وأبی  قال أجئتنا لتُخْرجنا من أرْضنا بسحْرک یا موسی  فلنأْتینّک بسحرٍ مِثْله فاجْعل بیننا وبینک موْعداً لا نخلفه نحن ولا أنت مکاناً سُویً)[ سوره طه، آیات 56 ـ 58]ما به حقیقت تمامی آیات خود را به فرعون نشان دادیم پس او تکذیب کرده و اِبا نمود. گفت: ای موسی تو در این طمع نموده‏ای که با سحر خود ما را از کشورمان بیرون کنی. ما نیز همسان سحر تو سحری خواهیم آورد، پس وقتی را معین کن، بدون آن که تخلفی در وعده خود کنیم در سرزمین مسطّحی برای مسابقه حاضر خواهیم شد.

آنچه بیشتر تأیید می‏کند که فرعون جهت تمویه و مغالطه نسبت به دیگران دستور ساختن رصدخانه را داد کلام حضرت موسی (علیه‏السلام) در پاسخ به اتهام سحر فرعون است. در سوره مبارکه «اسراء» می‏فرماید: (ولقد اتینا موسی تسع آیات بیّناتٍ فاسْئل بنی إسرائیل إذ جاءهم فقال له فرعون إنّی لأظنُّک یا موسی مسحوراً  قال لقد علمْت ما أنزل هؤلاء إلاّ ربّ السماوات والأرض بصائر وإنّی لأظنُّک یا فرعون مثبوراً  فأراد أن یستفزَّهم من الأرض فأغرقناه ومن معه جمیعاً)[ سوره اسراء، آیات 101 ـ 103] یعنی ما به موسی آیات روشن و معجزه آشکار عطا کردیم. پس از بنی اسرائیل بپرس که چون موسی (علیه‏السلام) به سوی آنها آمد، فرعون گفت: ای موسی من تو را ساحر و سحرآموز می‏دانم موسی (علیه‏السلام) پاسخ داد: تو خود کاملا ً می‏دانی که این آیات برای هدایت خلق جز از ناحیه خداوند سبحان نازل نشده است و من ای فرعون تو را شخص مستحق هلاکت می‏دانم. آنگاه فرعون قصد کرد تا موسی و قوم او را از سرزمین معهود براندازد و ما نیز او و تمام همدستانش را در دریا غرق ساختیم.

فرعون با این که می‏دانست موسی (علیه‏السلام) از جانب خداوند آمده است برای فریب‏افکار حس‏گرایانه بنی‏اسرائیل‏دستور ساختن آن قصر را داد تا بتواند ادعا کند که ما آسمان‏ها را رصد کردیم و فحص‏علمی‏نمودیم و خدای‏موسی(علیه‏السلام) را نیافتیم.

سخنان دیگری را نیز قرآن کریم از فرعون نقل می‏کند که با استفاده از اندیشه حسّ‏محوری بنی اسرائیل صرفاً جهت استخفاف آنها مطرح می‏کند: (ونادی فرعونُ فی قوْمه قال یا قوم ألیس  لی ُملک مصروهذه الأنهار تجری من تحتی أفلا تبصرون أم أنا خیرٌ من هذا الذی هو مَهینٌ ولا یکاد یُبین  فلولا أُلقی علیه أسْوِرَةٌ من ذهبٍ أو جاء معه الملائکة مُقْترنین  فاستخفَّ قومه فأطاعوه إنّهم کانوا قوماً فاسقین)[سوره زخرف، آیات 51 ـ 54].

فرعون در میان قوم خود ندا در داد که ای مردم آیا کشور باعظمت مصر از آنِ من نیست، و آیا این نهرها از زیر قصر من جاری نمی‏شود؟ آیا عزت و جلالت من را در عالم مشاهده نمی‏کنید و آیا من برای ریاست و سلطنت از این مرد فقیر و خواری که منطق و بیان روشن ندارد بهتر نیستم؟ به راستی اگر او پیامبر است چرا طوقی زرین در دست ندارد و یا چرا فرشتگان او را همراهی نمی‏کنند، فرعون با این گفته‏ها خفّت و خواری قوم خود را طلب می‏کرد، و چون آنان خفت خویش را پذیرفتند گردن بر اطاعت او نهادند، و به راستی که آنها قومی فاسق بودند.

گفته‏های فرعون همه بر اساس باورهای حس‏مدارانه است او قدرت مادی و محسوس خود را در تدبیر نظام معیشت مردم به رخ آنها می‏کشید و خویشتن را ربّ و مدبّر آنها معرفی می‏کرد .

 

 [معرفت‏شناسی در قرآن / آیت الله جوادی آملی / تا  صفحه 270]

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۲۲
ربابه حاجی محمد حسین کاشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی