اثبات منزلت عقل برای نفی تفکیک(2)
اثبات منزلت عقل برای نفی تفکیک(2)
حسگرایان و عقل
در فرهنگ قرآن کریم، عقل به منزله چشم دیگری است که مایه بصیرت نفس نسبت به حقایق برتر است و اما در فرهنگ اهل طبیعت، عقل به منزله عینک و یا سمعک برای چشم و گوش مادی است، یعنی عقل هرگز حقیقت جدیدی را ادراک نمیکند، بلکه همان ابزار مادی تنها واسطه و وسیلهای برای ادراک بهتر امور مادی است بدون آن که حقیقتی، افزون بر آنچه از طریق حس تحصیل شده، کشف کند.
مجادلههای حسباورانه
قرآن کریم در موارد گوناگون، مجادلات مدعیان اصالت ماده را با انبیا بازگو کرده و روش و شیوه اندیشه و شناخت آنان را که روش و شناختی حسی است مشخص میسازد. در سوره مبارکه «فرقان» به نقل از عدهای از این افراد میفرماید: (وقال الذین لا یرجون لقاءنا لولا أُنزل علینا الملائکة أو نری ربّنا لقد اسْتکبروا فی أنفسهم وعَتَوا عُتُوّاً کبیراً یوم یروْن الملائکة لا بُشری یومئذٍ للمجرمین ویقولون حِجْراً مَحْجورا) [ سوره فرقان، آیات 21 ـ 22] آنان که امید ملاقات ما را نمیدارند گفتند: چرا ملائکه بر ما نازل نمیشوند، یا چرا ما پروردگارمان را نمیبینیم، آنها در درون خود تکبر و نخوت کرده و سرکشی و طغیان شدید نمودند، آن روز که فرشتگان را ببینند مجرمان بشارت و مژدهای از آنان دریافت نکرده بلکه از آن محروم و ممنوع میگردند و خواهان ترک برخورد و عدم ملاقاتند.
در این آیات، درباره کفار آمده است که آنها صحت دعوی پیامبران را نسبت به وحی و رسالت، منوط به مشاهده فرشتگان دانسته و درستی دعوت آنها را نسبت به خداوند ملازم با مشاهده پروردگار عالمیان میدیدند.
قرآن کریم با بیان خوی نفسانی استکبار و طغیان آن اشاره به دو درخواست محال آنها میکند: یکی درخواست مشاهده حسّی پروردگار، که محال مطلق است، چون خداوند را چه در خواب و چه در بیداری، چه در دنیا و چه در آخرت، نه با چشم ظاهر میتوان دید و نه با تمثّل خیالی میتوان مشاهده کرد[سوره انعام، آیه 104]. درخواست دیگر دیدن ملائکه با چشم مادی و دید حسی است، که این هم ممکن نخواهد بود؛ زیرا فرشتگان را تنها در نشئه مثال و نیز در برزخ و به هنگام مرگ میتوان مشاهده کرد.
به همین دلیل است که در ادامه آیه در مورد دیدن حسّی خداوند که مطلقاً محال است سخنی به میان نیامده و فقط از مشاهده فرشتگان در هنگام مرگ که شاهد صحنه مثال و ناظر کیفر دوری از رحمت خداوند هستند یاد شده است.
در سوره مبارکه «جاثیه» نیز به نقل از کسانی که معتقدند جز زندگی دنیوی چیزی نیست و جز روزگارْ مبدأ فاعلی دیگری آنها را نمیمیراند آمده است: (وإذا تُتلی علیهم آیاتنا بیّناتٍ ما کان حجتهم إلاّ أن قالوا ائتوا بآبائنا إنْ کُنتم صادقین)[ سوره جاثیه، آیه 25]؛ و چون آیات ما بر آنها تلاوت شود هیچ حجّتی برای آنها نمیماند جز این که میگویند اگر راست میگویید که زندگی پس از مرگ حق است نیاکان مرده ما را بیاورید پس چرا پدران ما زنده نمیشوند و ما آنها را مشاهده نمیکنیم؟
کفّار توجه نداشتند که زندگی مردگان آنها که مورد ادعای پیامبران است مربوط به آخرت یعنی نشئهای که قابل احساس مادی نیست خواهد بود. قرآن کریم درباره غیر مادی بودن قیامت و غیر حسّی بودنِ علم به آن میفرماید: (قال فما بال القرون الاُوْلی قال علمها عند ربّی فی کتابٍ لا یضلّ ربّی ولا ینسی)[ سوره طه، آیات 51 ـ 52] فرعون گفت پس حال گذشتگان چگونه است؟ موسی (علیهالسلام) پاسخ داد احوال آنان در نزد پروردگار من در کتابی محفوظ است و پروردگار من نه خطا مینماید و نه فراموش میکند.
در سوره «زخرف» نیز به نقل از کفّار قریش آمده است که میگفتند: (لولا نُزّل هذا القرآن علی رجل من القریتیْن عظیم)[ سوره زخرف، آیه 31] یعنی کفار در انکار وحی گفتند: چرا قرآن بر فلان سرمایهدار اهل طایف یا اهل مکّه نازل نشده است؟ آنها بر اساس اصالت ماده و حسّ هر گونه معیار و ارزشی را با ماده هماهنگ میکردند.
در سوره «مدثر» میفرماید: (بل یرید کل امرئٍ منْهم أن یُؤتی صُحُفاً مُنشَّرة)[ سوره مدثر، آیه 52] یعنی هر یک از آنها میپندارند که قرآن چونان برگهای کاغذ است که از سوی خدا نازل میشود، پس هر یک خواهان آن است که یکی از این اوراق به دست او برسد. این در واقع مادی پنداشتن وحی و حسی دانستن شناخت آن است.
قرآن کریم در برابر این پندارها راه دیگری، جز راه حس برای شناخت وحی، معرفی کرده میفرماید: (نزل به الروح الأمین علی قلبک لتکون من المنذرین)[ سوره شعراء، آیات 194 ـ 195] یعنی فرشتهای که امین وحی است بر قلب تو نازل شد تا تو از زمره کسانی باشی که جوامع بشری را از تبهکاری باز داری و از پایان تلخ آن هراسناک سازی.
مجادلات کفار در باب مبدأ و معاد و درباره وحی و رسالت و نیز پاسخهای انبیا به آن، روش استدلال حسگرایانه آنها را در رویارویی با انبیا به خوبی روشن میسازد. قرآن کریم درباره شناخت و علم این گروه میفرماید: (یعْلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا وهم عن الآخرة هم غافلون)[ سوره روم، آیه 7] یعنی آنها تنها به ظاهر زندگی دنیا علم دارند و از باطن دنیا که نشئه مثال و عقل است غافل هستند.
دلیل این مطلب همان است که کفّار تنها به حس و روش حسی در شناخت قایلند و عقل را چیزی جز وسیله ادراک بهتر حواس نمیدانند و در سوره مبارکه «نجم» نیز ضمن فرمان اعراض از این گروه به اندکی و خُردی علم و محدوده دانش آنها اشاره نموده و میفرماید: (فأعرضْ عن من تولّی عن ذکْرنا ولم یُردْ إلاّ الحیاة الدنیا ذلک مبْلغهم من العلم)[ سوره نجم، آیات 29 ـ 30] یعنی از این گروه که از یاد ما روی گردانده و جز ظاهر زندگی دنیا چیزی دیگر را نمیشناسند روی بگردان، شناخت آنان تنها به طبیعت میرسد و مَبلغ آنان از علم چیزی جز شناخت حسی نیست.
در واقع به دلیل محدودیت در دانش است که وقتی کلام از قیامت به میان میآید خواهان مشاهده حسّی آنند و وقتی سخن از پروردگار میرود طالب دیدار مادی او میشوند و هنگامی که کلامی از وحی و نبوت مطرح میشود به دنبال احساس ظاهری ملائکه، یا دریافت اوراق وحی توسط همگان و لااقل اشراف طایف و مکه هستند.
تبلیغ معرفت حسی در قالبهای دینی
آیات قرآن کریم علاوه بر نام بردن از مادیونی که تصریح به الحاد خود میکنند از کسانی یاد میکند که علیرغم ادعای دیانت، تمام هستی و از جمله مبدأ و معاد و وحی و رسالت را نیز مادی میدانند و بیان شد که این گروه در واقع مادیونی هستند که الحاد خود را با آمیزهای از ظواهر دینی عرضه میکنند.
در باب شناخت نیز قرآن کریم در کنار حسگرایانی که تصریح به انکار مبدأ و معاد دارند، از کسانی نام میبرد که علیرغم ادعای دیانت، در شناخت و شیوه و روش اندیشه با آنها شریکند، این گونه از آیات نشانه آن است که حسگرایی، گرچه منجرّ به نفی حقایق غیبی و امور غیر مادی و منجر به نفی قطعی آنها و یا پدیده شک و تردید در آنها میشود، لیکن بسیاری از مدعیان دیانت بیتوجه به تعارض میان این دو مطلب و با این که تقیّد به شناخت حسی دارند، خود را الهی و غیر مادی مینامند. در واقع این گروه از حسگرایان هم آنان هستند که در هنگام ورود به مباحث جهانشناسی تصلب در تفکر مادی پیدا کرده و در هنگام تعارض و برخورد با مبانی دینی، به جای انکار صریح آن مبانی، به توجیه و تأویل دیانت در حوزه مسائل مادی میپردازند. مادی دانستن ملائکه و قبول رابطه مادی میان فرشتگان و خداوند همگی از اثراتِ سوء مبانی حسی شناخت این گروه است.
در حقیقت باید گفت این گروه از حسگرایان غافل از این هستند که دیانت آنها چیزی جز شکل تغییریافته همان مادیت صریح و بیپروا نیست، دیانت آنها مادیتی است که در پناه فعالیتهای دینی تبلیغ و ترویج میشود.
پیشینه حسگرایی در بنی اسرائیل
قرآن کریم از بنی اسرائیل به عنوان کسانی یاد میکند که از آغاز گرچه به زبان، خود را خداپرست میدانستند اما در قلب و در شیوه اندیشه خود به چیزی جز حس و هر آنچه که به حسّ در آید باور نداشتند.
در سوره «بقره» از خطاب آنان با حضرت موسی چنین یاد شده است: (وإذ قلتم یا موسی لنْ نؤمن لک حتی نری الله جهرةً)[سوره بقره، آیه 55] یعنی به خاطر بیاورید آن زمان را که به موسی خطاب کرده و گفتید ما به تو، تا آنگاه که خداوند را آشکارا مشاهده نکنیم، ایمان نمیآوریم.
زمینه تزویر سامری
قرآن کریم درباره داستان سامری میفرماید: (فأخْرج لهم عِجْلا ً جَسَداً له خُوارٌ فقالوا هذا إلهکم وإله موسی)[ سوره طه، آیه 88] پس سامری با زیورها جسد گوسالهای بساخت که صدایی شگفت داشت و آنگاه گفتند خدای شما و خدای موسی همین گوساله است.
در سوره «اعراف» درباره پیروی بنی اسرائیل از گفتار سامری آمده است: (واتخذ قوم موسی من بعْده من حُلّیهم عِجْلا ً جسداً له خُوارٌ)[ سوره اعراف، آیه 148] یعنی قوم موسی (علیهالسلام) پس از رفتن او به کوه طور، از زیور خود جسد گوسالهای را که صدا میکرد ساخته و آن را به پرستش گرفتند.
آنچه زمینه تزویر و سوء استفاده سامری را در غیبت حضرت موسی (علیهالسلام) فراهم کرد و پرستش جسد گوساله را در میان قوم موسی (علیهالسلام) ممکن ساخت حسگرایی بنی اسرائیل بود؛ زیرا آن کس که بر اساس شناخت حسی جهان را میشناسد و مطابق با معیارهای حسی ایمان میآورد اگر ابزار شناخت و حس او عوض شود، یا متعلق حس او دگرگون گردد، دست از ایمان خود بر میدارد و بنی اسرائیل چون اینگونه بودند آنگاه که دیدند عصای محسوس به طور غیر عادی به صورت مار محسوس در آمد به حضرت موسی (علیهالسلام) ایمان آوردند و از آن پس چون مشاهده کردند جسدی گوسالهگونه که از فلزها و زیور محسوس است به طور غیر عادی بانک برآورد به سامری گرویدند، آنچه آنان از مار شدن عصا و بانک برآوردن جسد گوساله دریافتند تنها امری غیر عادی و حسی بود، چنانکه به همان امر محسوس غیر عادی نیز ایمان آورد.
تقید شناخت آنها به حس و امور محسوس مانع از آن بود که بتوانند تفاوت بین معجزه و سحر و رابطه معنوی اعجاز و نبوّت را تعقّل کنند؛ زیرا اعجاز و رابطه آن با صدق دعوی نبوت، امری است که جز با برهان عقلی قابل تشخیص نیست.
توضیح این که: معجزه اثری حسی دارد و اثری عقلی. اثر حسی آن، همان کار طبیعی است که احساس میشود، مانند مار شدن چوب یا شکاف برداشتن دریا، یا بیرون آمدن ناقه از دل کوه، اما فهم این که این کار خارق عادت بوده و معجزه است کار عقل است. عقل، نخست باید تفاوت بین کارهای نادر طبیعت و خارق عادت را تشخیص بدهد و از آن پس در مرحله دوم، تفاوت بین معجزه و علوم غریبه دیگر از قبیل سحر، شعبده، جادو، کهانت، قیافت و امثال آن را بشناسد و بداند که علوم غریبه گرچه موجب کارهای نادر میشود لیکن با روش فکری خاص همواره قابل نقل و انتقال ذهنی از استاد به شاگرد است؛ اما اعجاز که موجب خرق عادت میشود کاری نیست که با تعلیم و تعلم حصولی و ذهنی قابل انتقال به غیر باشد چون به قداست روح صاحب اعجاز متکی است و این قداست از شؤون عقل عملی است و قابل انتقال ذهنی از استاد به شاگرد نیست. پس از ادراک عقلی این دو امر تلازم بین اعجاز و صدق دعوی صاحب معجزه اعم از نبوّت یا امامت نیز باید به گونهای مبرهن معلوم شود و این تلازم که درک ضرورت صادق بودن صاحب معجزه است خارج از حوزه محسوسات است.
اگر این امور سهگانه توسط عقلْ مبرهن شود آنگاه شخص صاحب برهان با مشاهده مار شدن عصا ایمان میآورد ولی با مشاهده ماجرای سامری هرگز مرتد نخواهد شد.
پس اگر بنی اسرائیل با مشاهده گوساله سامری از ایمان خود بازگشتند نه برای آن است که معجزه حجتی عامیانه است، همان طور که غزالی و امثال او پنداشتهاند بلکه برای آن است که آن گروه از محور حس بیرون نرفتند و با معیار عقل اعجاز را از غیر آن جدا نکردند. و اگر کسی خود اعجاز را تنها در حد حس نشناسد و آن را با دیده عقل بنگرد خواهد دانست که معجزه حجت قاطع عقلی است.
تذکر:
1 ـ افراد بسیط و سطحی دو گونهاند: گروهی فقط در محور حسّ تصمیم میگیرند یعنی اگر محسوس امر عادی بود، اثری بر آن مرتب نمیکنند و اگر خارق عادت بود شتابان به آن میگروند. گروه دیگر علم اجمالی به ماورای حسّ دارند و در موارد مشکوک به حکیم صاحب نظر یا عارف صاحب بصر مراجعه میکنند و با سیر از ظاهر به باطن همانند حرکت از معلوم به مجهول، شکزدایی و جَهلروبی مینمایند. آنچه برای صحابه عِجْل و پیروان جسد گوساله رخ داد از قبیل اول بود و آنچه برای مؤمنان ساده لوح و پیروان مستقیم صحابه وحی و اصحاب نبوّت اتفاق افتاد یا رخ میدهد از قبیل ثانی است.
2 ـ اعجاز فعلی در قلمرو طبیعت دو چهره دارد یکی محسوس و دیگری نامحسوس، آن کس حسّمدارانه میاندیشد، اعجاز یعنی خرق عادت را در همان قلمرو حسّ توجیه میکند و به همان محور منحصر میداند و کسی که عقلمداری را مشرف بر حسّمحوری میداند هر دو منطقه را در نظر دارد. آنچه برای طایفه سامریّه رخ داد از قبیل اول بود و آنچه برای مؤمنان به هر پیامبر به ویژه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پدید آمد یا میآید از سنخ دوم است.
3 ـ همان طور که براهین اثبات واجب مراتبی دارد که از برهان حرکت،حدوث، نظم، امکان ماهوی، امکان فقری تا برهان صدیقین به مناهج متنوّع و مشارب متعدد ختم میگردد و متألّه ژرفبین با عنایت به برهان صدیقین نیازی به برهان حرکت و مانند آن ندارد، مسأله اثبات وحی و نبوت نیز چنین است؛ کسی که نور وحی را میبیند و رایحه نبوّت را استشمام میکند نیازی به برهان اعجاز حسّی ندارد، نه این که معجزه حسّی، برهان نباشد، لذا قرآن آن (معجزه حسّی) را آیت تامّ میداند.
زمینه استخفاف فرعون
فرعون پس از آن که آیات بیِّنه و آشکار حضرت موسی (علیهالسلام) را مشاهده کرد به صحت دعوی او پی برد. اما برای حفظ پادشاهی و تسلط مادی خود در صدد آن برآمد تا تسلط خود را بر افکار جامعه حفظ کند؛ زیرا بنی اسرائیل تا وقتی برتری خارجی او را میپذیرفتند که برتری او را در ذهن خود پذیرفته باشند.
قرآن کریم از این حالت فکری جامعه که همان خودباختگی در برابر حاکمیت طاغوتی فرعون است با عنوان استخفاف یاد میکند. و میفرماید: (فاسْتخفّ قوْمه فأطاعوه)[ سوره زخرف، آیه 54] فرعون قوم خود را چنان نمود که آنها خود را در برابر او خفیف و خوار دیدند و آنگاه به اطاعت او گردن نهادند، به این معنا که تا قوم او خردی و خواری خود را در برابر فرعون قبول نمیکردند هرگز به اطاعت او گردن نمینهادند.
قرآن کریم از تبلیغات و مغالطاتی یاد میکند که فرعون برای فریب افکار و تمویه اذهان مردم بیان نموده است. تمامی این مغالطات که مورد قبول قوم او قرار میگرفت ریشه در شناخت و اندیشه حسی بنی اسرائیل دارد.
از جمله آنچه قرآن ذکر کرده این گفتار فرعون است که: (وقال فرعون یا أیها الملأ ما علمت لکم من إلهٍ غیری فأوْقِدْ لی یا هامان علی الطین فاجْعل لی صَرْحاً لعلّی أطَّلع إلی إلهِ موسی وإنّی لأظنُّه من الکاذبین)[ سوره قصص، آیه 38] فرعون به بزرگان قوم خود گفت: من برای شما پروردگاری جز خود نمیشناسم پس تو ای هامان به منظور پخته شدن خشت آتش را افروخته کن و از آن آجر قصری بلند برافراز تا از فراز آن بر خدای موسی مطلع شوم هر چند که من موسی را دروغگو میدانم.
گفتهاند کلمه «صرْح» از آن جهت در جمله استفاده شده است که او گفت قصری رفیع بنا نمایند تا بتوان او را به طور صریح و روشن دید چنانکه از فراز آن نیز همه جا و همه چیز را به طور صریح و روشن میتوان دید، لیکن برخی دیگر احتمال دادهاند که منظور فرعون ساختن رصدخانهای بوده که از فراز آن اجرام سماوی و موجودات آسمانی رصد شوند و این احتمالی نیک است، زیرا اگر منظور ساختن بنای رفیع میبود رفتن بر فراز کوه نیز میتوانست مشکل نظاره او را حل کند، آیات سوره مبارکه «غافر»، احتمال این که منظور، ساختن رصدخانه بوده است را تأیید میکند:
(الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطانٍ أتاهُمْ کبر مقتاً عند الله وعند الذین آمنوا کذلک یطْبع الله علی کل قلب متکبرٍ جبّارٍ وقال فرعون یا هامانُ ابْن لی صَرْحاً لعلّی أبلغ الأسباب أسباب السماوات فأطَّلع إلی إلهِ موسی وإنّی لأظنُّه کاذباً)[ سوره غافر، آیات 35 ـ 37]
آنان که در آیات الهی بدون برهان به جدل بر میخیزند، چنین تباهی نزد خداوند و نزد اهل ایمان سخت مایه غضب است، یعنی خود را دچار خشم و غضب خداوند و اهل ایمان میسازند، و خداوند بدین سان بر دل آنان مهر مینهد.
منظور از سخن بدون برهان در این آیه سخنی است که واجد برهان عقلی و یا نقلی نباشد، زیرا همان گونه که برهان میتواند به یک حد وسط عقلی تکیه نماید میتواند با یک حد وسط نقلی قطعی که از جانب معصوم است نیز تأمین شود، یعنی سخن قطعی معصوم هم میتواند حد وسط قیاس و دلیل قرار گیرد.
در ادامه نقل جدال بدون برهان فرعون، آمده است که فرعون به هامان گفت برای من کاخی بلند بنا نما تا شاید بدین وسیله اسبابی تهیه شود که با آن بر آسمان راه پیدا کرده و بر خدای موسی آگاه شوم هر چند که من درباره ادعای موسی (علیهالسلام) گمان کذب دارم! منظور از اسباب مزبور، ظاهراً اسباب علمی است که در رصدخانه موجود است نه صرف ارتفاع منظر.
به هر تقدیر، این سخن فرعون صرفاً برای آن است که نشان دهد او هم مانند دیگران انتظار دارد خدا را مشاهده کند، همان طور که بنی اسرائیل نیز بر این انتظار خود تصریح کرده و میگفتند: (لن نؤمن لک حتی نری الله جهرةً)[ سوره بقره، آیه 55]؛ یعنی ما تا خدای را آشکارا نبینیم به تو از لحاظ دعوت و از جهت دعوی ایمان نمیآوریم.
باید توجه داشت این انتظاری که فرعون از خود نشان میداد تنها برای فریب بنی اسرائیل بود، او میدید که بنی اسرائیل گرفتار اندیشه و شناخت حسی هستند لذا جهت تمویه آنها به قوم خود چنان سخنانی میگفت. گرچه ممکن است فرعون در آغاز همانند دیگران حسگرا بود ولی در پایان کار حق را فهمید ولی آن را تمویه میکرد.
منظور از تمویه مغالطهای است که برای غیر استفاده میشود و اصل آن از «ماء» است و علت استفاده از این کلمه آن است که مطلب آمیخته به باطل همانند شیر مخلوط با آب موجب فریب دیگران میگردد. اصطلاح «آبَکی» بیتناسب با مغالطه تمویهی نیست.
فرعون نیز که به شیوه اندیشه و شناخت بنی اسرائیل آگاهی داشت، برای فریب آنها فرمان داد رصدخانهای بسازند تا بگوید ما در آسمانها نیز سیر علمی و رصد نجومی کردیم ولی خدایی را که موسی ادعا میکند ندیدیم.
آنچه مؤیّد این است که فرعون برای تمویه قوم خود چنین دستوری داده این است که در این آیه چنان که در آیات سوره قصص گذشت خطاب فرعون به قوم خود است و حال آن که در مناظرات فرعون با موسی (علیهالسلام) یعنی آنجا که خطاب او با موسی (علیهالسلام) است سخنی از ساختن قصر به میان نمیآید.
خداوند در سوره «طه» مذاکرات علمی موسی (علیهالسلام) با فرعون را اینگونه نقل میکند: (قال فمن ربّکما یا موسی قال ربّنا الذی أعطی کل شیءٍ خلْقه ثمّ هدی قال فما بال القرون الاُوْلی قال علمها عند ربّی فی کتابٍ لا یضلّ ربّی ولا ینسی)[ سوره طه، آیات 49 ـ 52] فرعون گفت، ای موسی پروردگار شما کیست؟ موسی (علیهالسلام) پاسخ داد، پروردگار ما آن کسی است که همه چیز را آفرید و آن را هدایت نمود. فرعون گفت سرگذشت پیشینیان از گذشتگان چیست. موسی (علیهالسلام) پاسخ داد علم آنها در نزد پروردگار من در کتابی است که خداوند نه خطا میپذیرد و نه چیزی را فراموش میکند.
در ادامه این مذاکرات آنچه فرعون در برابر موسی مطرح میکند اتهام وی به سحر است. (ولقد أریْناه آیاتنا کلّها فکذّب وأبی قال أجئتنا لتُخْرجنا من أرْضنا بسحْرک یا موسی فلنأْتینّک بسحرٍ مِثْله فاجْعل بیننا وبینک موْعداً لا نخلفه نحن ولا أنت مکاناً سُویً)[ سوره طه، آیات 56 ـ 58]ما به حقیقت تمامی آیات خود را به فرعون نشان دادیم پس او تکذیب کرده و اِبا نمود. گفت: ای موسی تو در این طمع نمودهای که با سحر خود ما را از کشورمان بیرون کنی. ما نیز همسان سحر تو سحری خواهیم آورد، پس وقتی را معین کن، بدون آن که تخلفی در وعده خود کنیم در سرزمین مسطّحی برای مسابقه حاضر خواهیم شد.
آنچه بیشتر تأیید میکند که فرعون جهت تمویه و مغالطه نسبت به دیگران دستور ساختن رصدخانه را داد کلام حضرت موسی (علیهالسلام) در پاسخ به اتهام سحر فرعون است. در سوره مبارکه «اسراء» میفرماید: (ولقد اتینا موسی تسع آیات بیّناتٍ فاسْئل بنی إسرائیل إذ جاءهم فقال له فرعون إنّی لأظنُّک یا موسی مسحوراً قال لقد علمْت ما أنزل هؤلاء إلاّ ربّ السماوات والأرض بصائر وإنّی لأظنُّک یا فرعون مثبوراً فأراد أن یستفزَّهم من الأرض فأغرقناه ومن معه جمیعاً)[ سوره اسراء، آیات 101 ـ 103] یعنی ما به موسی آیات روشن و معجزه آشکار عطا کردیم. پس از بنی اسرائیل بپرس که چون موسی (علیهالسلام) به سوی آنها آمد، فرعون گفت: ای موسی من تو را ساحر و سحرآموز میدانم موسی (علیهالسلام) پاسخ داد: تو خود کاملا ً میدانی که این آیات برای هدایت خلق جز از ناحیه خداوند سبحان نازل نشده است و من ای فرعون تو را شخص مستحق هلاکت میدانم. آنگاه فرعون قصد کرد تا موسی و قوم او را از سرزمین معهود براندازد و ما نیز او و تمام همدستانش را در دریا غرق ساختیم.
فرعون با این که میدانست موسی (علیهالسلام) از جانب خداوند آمده است برای فریبافکار حسگرایانه بنیاسرائیلدستور ساختن آن قصر را داد تا بتواند ادعا کند که ما آسمانها را رصد کردیم و فحصعلمینمودیم و خدایموسی(علیهالسلام) را نیافتیم.
سخنان دیگری را نیز قرآن کریم از فرعون نقل میکند که با استفاده از اندیشه حسّمحوری بنی اسرائیل صرفاً جهت استخفاف آنها مطرح میکند: (ونادی فرعونُ فی قوْمه قال یا قوم ألیس لی ُملک مصروهذه الأنهار تجری من تحتی أفلا تبصرون أم أنا خیرٌ من هذا الذی هو مَهینٌ ولا یکاد یُبین فلولا أُلقی علیه أسْوِرَةٌ من ذهبٍ أو جاء معه الملائکة مُقْترنین فاستخفَّ قومه فأطاعوه إنّهم کانوا قوماً فاسقین)[سوره زخرف، آیات 51 ـ 54].
فرعون در میان قوم خود ندا در داد که ای مردم آیا کشور باعظمت مصر از آنِ من نیست، و آیا این نهرها از زیر قصر من جاری نمیشود؟ آیا عزت و جلالت من را در عالم مشاهده نمیکنید و آیا من برای ریاست و سلطنت از این مرد فقیر و خواری که منطق و بیان روشن ندارد بهتر نیستم؟ به راستی اگر او پیامبر است چرا طوقی زرین در دست ندارد و یا چرا فرشتگان او را همراهی نمیکنند، فرعون با این گفتهها خفّت و خواری قوم خود را طلب میکرد، و چون آنان خفت خویش را پذیرفتند گردن بر اطاعت او نهادند، و به راستی که آنها قومی فاسق بودند.
گفتههای فرعون همه بر اساس باورهای حسمدارانه است او قدرت مادی و محسوس خود را در تدبیر نظام معیشت مردم به رخ آنها میکشید و خویشتن را ربّ و مدبّر آنها معرفی میکرد .
[معرفتشناسی در قرآن / آیت الله جوادی آملی / تا صفحه 270]