نقش برهان در مباحث اخلاقی (3) نکته پنجم: پایان سفر دوم و آغاز سفر سوم
نقش برهان در مباحث اخلاقی (3)
نکته پنجم: پایان سفر دوم و آغاز سفر سوم
مقدمه :
گرچه مقام فنای تعیّن و عدم شهود ما سوی الله، حتماً با مقام بقای بالله همراه است، لیکن تلازمی بین بقای بالله و بین شهود بقای مزبور، نخواهد بود؛ زیرا ممکن است سالک واصل که به بقای الهی باقی است بقای الهی خود را مشاهده نکند، امّا عارفی که به صَحْوِ بعد از مَحْو و به شهود و بقای بعد از فنا باریافت، سیر از حَقّ به خَلْق را با بینش توحیدی ادامه میدهد و سفر سوم را آغاز میکند، لیکن غالباً در مباحث اخلاقی به پایان سفر دوم اکتفا میشود.
اوج کمال سالک
آنچه لازم است در این جا توجه شود این است که هرگز مقام فنا قلّه اوج کمال سالک نخواهد بود ، بلکه باید از فنا فانی شد، چنانکه مسئله مرگ مَلک الموت[شرح عفیف الدّین تلمسانی بر «منازل السّائرین» هروی، ص 572] و نیز مرگ اصل موت، که در مواقف قیامت کبرا مطرح است، دو شاهد نیرومند بر فنای فناست؛ زیرا معنای مردن مَلک الموت و نیز مردن اصل مرگ، به معنای زوال و فنای اصل تغیّر و تحوّل است که چون نفی در نفی مساوی با اثبات است.
نتیجه :
پس مرگِ مرگ، و مردن فرشته مرگ به معنای تحقّق ثبات و بقا و ابدیّتِ منزّه از زوال خواهد بود، نه به معنای فنای همه چیز؛ زیرا در این فرض اصل فنا رختبربسته نه آن که فراگیر شده باشد. در آن مرحله که اشیا یا اشخاص دیگر میمردند برای این بود که اصل مردن زنده بود، اکنون که اصل مرگ، مرده است، همگان برای همیشه زنده خواهند بود.
نکته ششم: عقال عقل
مقدمه :
عقل مصطلح و متعارف، گر چه برای تعدیل نیروهای ادراکی و تحریکی مادون خود مانند، خیال و وهم از یک سو، و شهوت و غضب از سوی دیگر، عقالِ لازم و سودمند است، لیکن نسبت به مافوق خویش که شهود قلبی است، پایبند و مانع راه و سارق طریق و رهزن سالک است .
پیروزی عقل بر جهل ( عقال قوای نفس )
زیرا دست و پای عشق را قماط احتیاط میبندد. و اندام غمگین قلب شاهد را در مهد کودکانه خود زندانی میکند و طایر ملکوتی را مقصوصالجَناحْ و رهین مرغان خانگی میسازد و فرشته عرشی را با اهریمن فرشی قرین میکند:
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم روح را صحبت ناجنس، عذابی است الیم
در این جا مصاف جهاد اکبر، ظهور میکند و آنچه تا کنون بین صاحبنظران اخلاقی به عنوان «جهاد اکبر» مطرح بود، «جهاد اوسط» میشود؛ زیرا در آن جا سخن از غنیمت «پیروزی عقل بر جهل» بود و در این جا سخن از اغتنام «ظفرمندی قلب بصیر بر عقل ناظر»؛ آن جا که عقل بر جهل پیروز میگردد جهاد اوسط است.
و این جا که عشق بر عقل، فاتح میشود و از برخی جهات به عنوان «فتح مطلق» موسوم است، جهاد اکبر خواهد بود، از این روباید گفت:
گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل برون رو کز تو وارستم من امروز
و نیز باید چنین سرود:
عقل را معزول کردیم و هوی را حدّ زدیم کین جلالت لایق این عقل و این اخلاق نیست
پیروی عقل ( عشق به حق )
سالک که در محدوده وهم و خیال از جهت «ادراک»، و در قلمرو شهوت و غضب از جهت «تحریک» بهسرمیبرد، همواره در جهاد اوسط ناآرام است، لیکن با عقل نظر و عمل، زانوهای جَمْوح و سرکش خیال و وهم متمرّد و شهوت و غضب متنمّر را عقال میکند و میارمد، لیکن در پیکار اکبر هماره ناآرام است تا قلب عاشق بر عقل متفکّر فایق آید و او را رام کند، بنابراین، آنچه در باره ناآرامی شاهد گفته شده:
هزار قصد نمودم که سرّ عشق بپوشم نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم
ناظر به مرحلهای است که قلب عاشق توان گلستان کردن آتش عشق را نیافته باشد و اگر خُلّت خلیلی بهره او شد و نصاب حبیبی وی کامل گشت، نصیب او از فرمان (یا نار کوُنی برْداً وسلاما)[ سوره انبیاء، آیه 69] وافر خواهد شد. در این حال میتواند بر سر آتش باشد و نجوشد؛ زیرا وجود منسوب به خویش را رها کرده و وجود مضاف به خداوند را نایل آمده است و فقط خدا را میبیند و به او زنده است.
آنان که ربوده «ألَسْت»اند در منزل درد بسته پایند فانی ز خود و بی دوست باقی این طایفهاند اهل توحید |
|
از عهدِ ألَسْت، باز مستند در دادن جان گشاده دستند وین طرفه که نیستند و هستند باقی همه خویشتن پرستند
|
و هیچ تناقضی بین چنان نیستی و چنین هستی نخواهد بود؛ زیرا:
ز أحْمَد چو میم مَنی شد جدا پس آنگه کلام خود از خود شنید |
|
أحَدْ ماند و کثرت شد آندم فنا به چشم خود آندم رخ خویش دید
|
نتیجه کلی مباحث :
آنچه باید به عنوان محکمترین محکمات این نوشتار و گفتار، تلقّی شود این است که:
1. هویّت مطلق و کنه ذات خدا که حق محض و هستی صرف و نامتناهی است به نحو اکتناه نه معقول حکیم است و نه مشهود عارف.
2. ما سوی الله فقط آیت و «نمود» او هستند، نه مستقل و نه صاحب «بود»اند.
3. سالک واصل اگر به صَحْو بعد از مَحْو نرسد، فقط خدا را مشاهده میکند نه خود را و نه عرفان خویش و نه غیر را:
تو او نشوی ولی اگر جهد کنی جایی برسی کز تو تویی برخیزد
4. سالک شاهد اگر توفیق تداوم سفر بهره او شد و صَحْو بعد از مَحْو نصیب او گشت، آدم و عالم و همه شئون راجع به ما سوی الله را آیت صرف حق میبیند نه زاید بر آن:
روزی که جمال یار من دیده شود اعضای وجود من همه دیده شود
خواهم به هزار دیده در وی نگرم ورنه به دو دیده دوست کی دیده شود؟
پروردگارا !
توفیق کمال انقطاع از غیر و جمال ارتباط به خودت را
در کام تشنگان کوثر زلال معرفت بچشان.
الها !
حشر با انبیا و اولیا به ویژه اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را
بهره شیفتگان آنان قرار ده.
وحدت امّت اسلامی بلکه جامعه انسانی را در پرتو توحید ناب تأمین فرما.
آغاز کتاب خدا و انجام دعوی بهشتیان این است:
(الحمد لله ربّ العالمین).
[بر گرفته از : کتاب مراحل اخلاق در قرآن – آیت الله جوادی آملی- صفحه : 400 - 411 ]