لوح محفوظ

پیوندها

« قرآن کریم » کتابِ نور (1)

يكشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۳، ۰۴:۴۳ ق.ظ

بسم الله الرّحمن الرّحیم

« قرآن کریم » کتابِ نور (1)

مقدمه :

خدای سبحان، قرآن کریم را به عنوان نور و هدایت و اوصاف کمالی دیگر معرّفی نمود و لازمه این توصیف، آن است که قرآن حاوی همه معارف و قوانین سعادت بخش بشری است . لیکن این معنا مستلزم آن نیست که انسان با قرآن کریم برخورد جاهلانه نماید و در نتیجه، قرآن را بر هوا و میل خود معطوف دارد و بر رأی خاص خویش تفسیر کند .

شرح صدر :

تحصیل علوم، ظرفیت دل را گسترش می‏دهد و مایه تحمّل صحیح و قابل توجّه معارف قرآن می‏سازد و مایه شرح صدر خواهد بود؛ «إنّ هذه القلوب أوعیة فخیرها أوعاها».[ نهج البلاغه، حکمت 147]

هر قلبی که از اندیشه‏های مستدلْ برخوردار است، آمادگی آن قلب برای تحمّل و دریافت علوم قرآنی بیشتر است خلاصه آنکه تحمیل فرضیه علوم تجربی و مانند آن که در طیّ اعصار دگرگون می‏گردد، بر علوم قرآنی که معصوم از تحوّل و مصون از بطلان است، صحیح نیست؛ ولی تحمّل علوم قرآنی در پرتو علوم و معارف انسانی رواست.

تقوای انسانها ، شرط فراگیری کتاب الهی

خدای سبحان، خود را معلّم قرآن کریم معرفی نمود و تقوای انسانها را شرط فراگیری علوم حقیقی قرار داد و چنین فرمود: (إنْ تتقوا اللّه یجعل لکم فرقاناً)[ سوره انفال، آیه 29.] ؛ یعنی اگر با تقوا بودید و با پرهیز از تمرّد، دستورات الهی را همواره رعایت کردید، خداوند نوری که با آن فرق بین حق و باطل میسور است، به شما می‏دهد

بنابراین، انسان وقتی می‏تواند از خدای سبحان فیض دریافت دارد که همواره وارسته از گناه و پیراسته به پرهیزگاری باشد؛ یعنی شرط مذکور، هم در حدوثْ دخیل است و هم در بقا و اگر لحظه‏ای خود را بی‏نیاز از پروردگار پنداشت، همین پندار شرک‏آلودْ زمینه هبوط او را فراهم می‏کند و از پیک سخط خداوند، فرمانِ (فاهبط منها)[ سوره اعراف، آیه 13] فرا می‏رسد.

زیرا تنها شرط بهره‏برداری از باطن قرآن و آشنایی با آن نور مخصوص، همان پرهیز از گناه است و کسی که در ابتدای امر، خود را نیازمند مشاهده کند  با فراگیری پاره‏ای از علوم و آیات حق، خود را مستغنی بپندارد و از کسوت زرّین آیات الهی به در آید: (فانسلخ منها)[ سوره اعراف، آیه 175] و اِخلاد به زمین و گرایش به عالم طبیعت پیدا کند: (أخلد إلی الأرض)[ سوره اعراف، آیه 176]، هرگز صلاحیت شاگردی خداوند را نخواهد داشت؛ چون طبق همان آیه یاد شده، وقتی خداوند فرقان عطا می‏کند که انسان با تقوا باشد. پس، اگر تقوا اصلاً حاصل نشد یا دوام نداشت، فیض خداوند قطع می‏گردد.

گرچه فاعل (خدا) تامّ الإفاضه است، ولی قابلیت قابل هم لازم است؛ زیرا قرآن کریم، همان طوری که مانع هرگونه بهره‏برداری از فیض الهی دانست و در قبال (هُدیً للمتقین)[ سوره بقره، آیه 2] چنین فرمود: (أفلا یتدبرون القران أم علی قلوب أقفالُها)[ سوره محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، آیه 24]؛ یعنی تقوا مایه اهتدای متقیان است و طغیان و تمرّد، مایه محرومیت طاغیان.

زیرا پرهیز از گناه، مایه شرح صدر و گسترش دل است، و تمرّد از دستورهای الهی، پایه ضیق صدر و بستن در دل و قفل شدن آن می‏باشد. لذا فرمود: (لا تطغوا فیه فیحلّ علیکم غضبی و من یحلل علیه غضبی فقد هوی)[ سوره طه، آیه 81]؛ یعنی درباره حکمْ طغیان نورزید؛ زیرا طغیان، مایه غضب خداست و کسی که مغضوب خدا شد، سقوط می‏کند.

این مطلب عمیق به صورت قیاس منطقی، چنین تبیین می‏شود: «کلّ من طغی یحلل علیه غضب اللّه و کلّ من یحلل علیه غضب اللّه فقد هوی». پس، اگر تقوا شرط صعود به سوی کمال است، طغیانْ مایه سقوط از آن خواهد بود، و چگونه کسی که اصلاً واجد تقوا نبوده یا قبلاً واجد آن بوده، ولی بعداً به دام خیال افتاده و خود را بی‏نیاز پنداشته و در اثر این پندارِ سرابی، خود را ساقط کرده است، توان بهره‏مندی از قرآن را دارد؟!

تأثیر سوء طغیان به قدری زیاد است که در آیه یاد شده، از سقوط قطعی طاغیان به فعل ماضی یاد شده است.

پس، قرآن که حبل خداست، تنها با تقوا می‏توان به آن اعتصام نمود و در نتیجه رفعت یافت، چنان‏که وعده الهی به ترفیع مؤمنان، مخصوصاً عالمان از اهل ایمان، در قرآن تثبیت شده است؛ (یرفع اللّه الذین آمنوا منکم و الذین أُوتوا العلم درجات)[ سوره مجادله، آیه 11] و طغیان، عبارت از رهایی آن حبل الهی است و چون تمام نعمتها و قدرتها از ناحیه خداوند است، کسی که با ترک طناب تقوا و رها کردن ریسمان الهی ارتباط خود را از مبدأ کمال و هستی بُرید، یقیناً سقوط کرده، هلاک می‏شود.

نکات هفت گانه  پیرامون تفسیر قرآن کریم

1.      قرآن مجید، مظهر رحمت مطلق خداست؛ (الرّحمنُ  عَلّم القرانَ)؛[ سوره الرحمن، آیات 1 ـ 2]لیکن بهره‌مندان از آن فقط پرهیزگاران‏اند؛ (هُدیً للمتّقین).[سوره بقره، آیه 2] همان‏طور که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مظهر اسم اعظم خدا می‌باشد، لذا رحمتِ جهان‏شمول خداست: (و ما أرْسَلْناک إلّا رحمةً للعالمین)[ سوره انبیاء، آیه 107]؛ ولی بهره‌وران از آن انسانِ کامل، خصوص مؤمنان‏اند؛ (لقد مَنَّ الله علی المؤمنین...).[ سوره آل‏عمران، آیه 164]

2.      ضرورت وحی را برای جامعه انسانی با خاتمیت وحی آسمانی باید از گزند هرگونه رخدادی که مایه زوال یا نقصان یا نسیان یا عیب او گردد، محفوظ بماند؛ (لا یأتیه الباطل من بین یَدَیْه و لا مِن خَلْفِه)[ سوره فصّلت، آیه 42.]؛ (اِنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون).[ سوره حجر، آیه 9.]

3.      چون این کتاب الهی، نور و «تِبیان کُل شى‏ء» می‌باشد و «قول فصل» خداست، پس ابهام و تیرگی در حریم او راه ندارد و فاهمه مصون از غبار وَهْم و باصره محفوظ از عور و حول وعمی، توانِ ادارکِ صحیح او را دارد.

4.      برهان عقلی را که هم از لحاظ مادّه، قطعی و هم از جهت صورت یقینی می‌باشد، تفسیر عقل که از منابع غنیّ و قوی دینی است .

5.      قرآن، کلام خداست و خداوند سبحان با سه راه یا بدون واسطه یا از ورای حجاب یا با فرستادن پیک با بشر سخن می‌گوید:  (و ما کان لبشرٍ أن یکلّمه اللهُ اِلّا وحیاً أو من وراء حجاب أو یرسل رسولاً فیوحی بإذنه ما یشاء إنّه علیّ حکیم)،[ سوره شوری، آیه 51] مستحقّان سخن الهی نیز سه گروه‌اند؛ لذا تفسیر قرآن کریم نیز سه چهره طولی دارد؛ یعنی غیر از مفاهیم ظاهری عبارات، اشارت، لطایف و حقایقی دارد که خواص و اولیاء و انبیاء از آن بهره‌مند بوده و هستند.

6.       خداوند سبحان که معلّم قرآن است، معارف آن را مایه‏های حیاتِ جامعه انسانی معرّفی کرد؛ (یا ایّها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم و اعلموا أنّ الله یحول بین المرء و قلبه و أنّه إلیه تحشرون)[ سوره انفال، آیه 24] و چیزی که سبب حیات دیگران است، حتماً خود نیز زنده می‌باشد، مگر آنکه سبب قابلی و مُعِد باشد؛ مانند آب برای گیاه؛ وگرنه سبب فاعلی و مُفیض، نظیر قرآن برای انسان قطعاً خود حیّ است تا احیاء دیگران را به عهده گیرد.

7.       (لو أنزلنا هذا القران علی جبلٍ لرأیته خاشعاً متصدّعاً من خشیة الله...)؛[ سوره حشر، آیه 21] چون خداوند گرچه به‏طور عام در صحنه آفرینش تجلّی نمود: «الحمد لله المتجلّى لخلقه بخلقه...»[ نهج البلاغه، خطبه 108] ، و طور ویژه در قرآن مجید جلوه کرد: «فتجلّی لهم فى کتابه من غیر أن یکونوا رأوه».[ همان، خطبه 147]

اگر قرآن می‌گوید: (لا یمسُّه إلاّ المطهّرون)؛[ سوره واقعه، آیه 79] مطهّرین راستین را نیز در آیه تطهیر در کمال وضوح بیان فرمود: (إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت ویُطهّرکم تطهیراً).[ سوره احزاب، آیه 33]طرح سؤالدر تفسیر « قرآن کریم »

هرکس با مبنای خاص علمی که وارد حوزه تفسیر می‏شود، انتظار عمومی و اوّلی او این است که درباره فلان مکتب جهان‏بینی، انسان‏شناسی، روان‏شناسی و نظایر آن پاسخ نهایی ارائه کند .

متن قرآن، گرچه نسبت به نابینا ظلمت است، ولی در برابر بینا «نور» می‏باشد. گرچه نسبت به اُمّیِ ناخوانا ، صامت است، لیکن در مقابل عالم ناطق می‏باشد و چه نطقی مهم‏تر از دلالت که تبیان هر چیزی است .

گرچه تفسیر بدون پیش فهم و پیش فرض (اصول موضوعه) ممکن نیست و بدون داشتن یک سلسله از مبادی تصوری و تصدیقی که سرمایه اوّلی برای ادراک متونِ نیازمند به تفسیراند، تفسیر آنها ممکن نیست، لیکن مفسّر در طلیعه تفسیر خودْ شروع به سؤال می‏کند و مطلب مورد نیاز خویش را بر متن عرضه می‏دارد.

مفهوم دینی بودن

منظور از دینی بودن یک مطلب، آن است که از راه عقل برهانی یا نقل معتبر، اراده خداوند نسبت به لزوم اعتقاد یا تخلّق یا عمل به مطلب کشف شود.

 البته منبع اصیل دینی بودن یک مطلب، همان‏طوری که کراراً بازگو شد، اراده الهی است و دلیل عقلی یا نقلی فقط کاشف آن می‏باشد.

گرچه ممکن است همین معنا از دینی بودن در قاموس ملحدان لائیکْ اسطوره، خرافه، افسانه و مانند آن نامیده شود؛ چنان‏که قرآن مجید از زبان صاحبان اَصنامْ و اَوثانْ به صورت اسطوره تلقّی می‏شد و فرعون به مردم ستمدیده مصر می‏گفت: من هراسناکم که موسای کلیم دین شما را تغییر دهد یا تباهی در زمین ظاهر کند؛ (...إنّی أخاف أن یبدّل دینکم أو أن یظهر فی الأرض الفساد)[ سوره غافر، آیه 26]؛ یعنی فرعونِ مصر بت‏پرستی و هوامداری خود و پیروان گمراه خویش را دین می‏پنداشت و وحی الهی موسای کلیم را دین صحیح نمی‏دانست.

چنان‏که تشخیص عقل نظری و عملی از لحاظ مصداق، نزد اشخاص گونه‏گون متفاوت است؛ مثلاً وقتی از امام صادق(علیه‏السلام) سؤال می‏شود: عقل چیست، می‏فرماید: «... ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان»[ کافی، ج 1، ص 11] و هنگامی که از آن حضرت(علیه‏السلام) سؤال می‏شود: پس آنچه در معاویه وجود داشت، چه بوده است؟ می‏فرماید: «تلک النکراء، تلک الشیطنة» .

هدایت عام :

آنچه در وصف قرآن به عنوان کتاب مبین، نور، تبیان کل شی‏ء، و مانند آن آمده است، نه اختصاصی نسبت به معصوم(علیهم‏السلام) دارد که قرآن کریم برای دیگران واجد چنین اوصافی نباشد و نه ناظر به مقام ثبوت است که قرآن در مقام اثبات دارای چنین صفاتی نباشد؛ زیرا اوصاف مزبور، پیرامون کتاب هدایت است و کتاب هدایت در مقام رهبری، دارای چنین اوصاف است و مقام رهبری، هم عام است و اختصاصی به معصوم ندارد اولاً و هم ناظر به مقام اثبات است، نه ثبوت ثانیاً.

ظاهر آیه (...قد جائکم من اللّه نور و کتاب مبین)[ سوره مائده، آیه 15]، هم شامل تمام افراد است، بدون اختصاص به معصوم و هم در مقام هدایت می‏باشد، نه مقام ثبوت، و همچنین آیه 174 از نساء، و آیه 8 از تغابن و 157 از اعراف در مقام ارشاداند که ناظر به مقام اثبات می‏باشد.

البته کتاب مکنون که غیر از مطهّرون به آن دسترسی ندارند، مرحله کمال و نهایی آن، چنان‏که قبلاً گذشت، اختصاص به اهل‏بیت طهارت دارد؛ چنان‏که (...لا رطب و لا یابس إلاّ فی کتاب مبین)[ سوره انعام، آیه 59] نیز از برخی جهات چنین است..

گاهی ممکن است انحصار فهم قرآن به معصوم(علیه‏السلام) از برخی روایات استظهار شود؛ نظیر آنچه از حضرت ابی‏جعفر امام باقر(علیه‏السلام) رسیده است: «إنما یعرف القرآن من خُوطِب به»[ کافی، ج 8،ص 311]. چنین برداشتی مخالف با ظاهر خود قرآن کریم است که همگان را به تدبّر، تحدّی، تعقّل و مانند آن دعوت نموده است و حدیثی که مخالف قرآن باشد، معتبر نیست.

پس منظور از این‏گونه احادیث، همان‏طوری که مکرراً بازگو شد، احاطه تام به تمام ابعاد قرآن، اعم از ظاهر و باطن، مطلق و مقیّد، عام و خاص و ناسخ و منسوخ و نظایر آن خواهد بود؛ چنان‏که خطاب‏های قرآن کریم هم یکسان نیست؛ بلکه برخی از خطاب را فقط مخاطبان اصیل آن اکتناه می‏نمایند.

نمونه تفاوت خطابهای قرآنی این است که خداوند گاهی به عنوانِ (یا أیّها الناس)[ سوره بقره، آیه 21]، زمانی به عنوانِ (یا أهل الکتاب)[ سوره مائده، آیه 15]، گاهی به عنوان (یا أیها الذین امنوا)[ سوره بقره، آیه 4.] و زمانی به عنوان (یا أُولی الأبصار)[ سوره حشر، آیه 2]، (أُولی الألباب)[ سوره رعد، آیه 19] (به صورت خطاب یا به صورت وصف) و گاهی به عنوان (یا أیّها الرّسل)[ سوره مؤمنون، آیه 51] وبالاخره زمانی به عنوانِ (یا أیّها الرسول)[ سوره مائده، آیه 41] که مختص به رسول‏اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است، آیه نازل می‏نماید و عناوین یاد شده یک‏سان نیستند و استنباطها نیز مساوی هم نخواهد بود؛ یعنی استنباط جامع، کامل، اکتناهی معارف، حِکَم، احکام قرآن منحصراً در اختیار اهل بیت عصمت و طهارت است که حقّ تماس با کتاب مکنون را دارند.

نتیجه :

لازم است توجه شود که منظور از اینکه چون «قرآن تبیان کل شی‏ء» می‏باشد، یقیناً تبیان خود خواهد بود، این نیست که چون هر آیه، تبیان کل شی‏ء است، پس تبیان خود هم می‏باشد؛ بلکه مقصود آن است که مجموع قرآن، تبیان کل شی‏ء است. پس، مجموع قرآن تبیان خود هم خواهد بود؛ بنابراین، کمبود هر آیه‏ای حتماً با آیه دیگر حلّ می‏شود، به طوری که از جمع‏بندی نهایی تمام آیات مناسب لفظی و معنوی با یک‏دیگر، معنای روشنی از آنها به دست خواهد آمد.

بر اساس آنچه گذشت می‏توان گفت: اگر مطلبی را عقل برهانی بفهمد و آن مطلب بالفعل جزء عقاید، اخلاق، احکام، حقوق اسلامی باشد، چنین مطلبی بالفعل، امری است دینی و اگر مطلبی را عقل برهانی بفهمد و آن مطلب، بالفعل جزء امور یاد شده نباشد، لیکن در هنگام عمل برای یک انسانِ متدیّنْ کارساز باشد، به نحوی که خودْ واجب یا مقدمه واجب قرار گیرد، چنین مطلبی، هم اکنون بالقوه امری است دینی و هنگام نیاز و بلوغ نصابِ مشخصْ بالفعلِ دینی خواهد بود.

 

امیدواریم خدای سبحان به همگان قلب سلیم و تقوای کامل اعطا فرماید

 تا از معارف قرآن و سخنان اهل‏بیت عصمت و طهارت(علیهم‏السلام) بهره‏مند گردند.

پروردگارا!

 توفیق فراگیری معارف قرآن و عترت طاهرین(علیهم‏السلام) را به جامعه انسانی عطا فرما

 و سعادت ایمان و عمل صالح را به مشتاقان ثقلین عنایت نما.

«و آخر دعوانا أن الحمد لله ربّ العالمین»

 

 

[سرچشمه اندیشه جلد 1-آیتالله جوادی آملی -از صفحه7  -  صفحه 28]

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۳/۱۸
ربابه حاجی محمد حسین کاشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی