منابع علم تفسیر« قرآن کریم » (7)
منابع علم تفسیر« قرآن کریم » (7)
مقدمه :
لازم است رسیدگی شود که منابع علم تفسیر و اصول بررسی و تحقیقِ دستیابی به مطالب قرآنی چیست تا تفسیر قرآن بدون تحقق هیچکدام یا بعضی از آنها تفسیر به رأی و مذموم بوده و با دستیابی همه آنها تفسیر درایی و ممدوح خواهد بود.
مهمترین منابع تفسیر قرآن :
1. یکی از آن منابع و مهمترین آنها، همانا خود قرآن کریم است که مبیّن خود و شاهد خویش و مفسّر خویشتن خواهد بود که ضرورت تفسیر قرآن به قرآن و تأثیر عمیق آن در دسترسی به معارف آن مُبرهن میباشد و فصلی از کتاب را به خود اختصاص داده است.
2. منبع دیگر سنّت معصومین(علیهمالسلام) است که طبق حدیث متواتر ثقلین، عترت طاهرین(علیهمالسلام) همتای قرآن بوده و تمسّک به یکی بدون دیگری مساوی ترک هر دو میباشد و اعتصام به هر کدام باید همراه با تمسک به دیگری باشد و فصل مستقلی از کتاب، طلایهدار ضرورت جمع بین قرآن و حدیث در تفسیر قرآن کریم خواهد بود.
3. منبع سوم از منابع تفسیر قرآن مجید، عقل برهانی است که از گزند مغالطه وَهْم مصون و از آسیبِ تخیّل محفوظ باشد. منظور از عقل برهانی، همان است که با اصول و علوم متعارفه خویش، اصل وجود مبدأ جهان، ضرورت وحدت آن، ضرورتِ حیات، ابدیّت، ازلیّت، قدرت، علم، اراده، سمع، بصر، حکمت، عدل و سایر اسمای حسنا و صفات عُلیای خدا را ثابت نموده و در این تثبیت، استوار و ثابت قدم خواهد بود؛ گرچه برخی از اسمای مزبور را دلیل نقلی هم اثبات میکند.
پس، اگر عقل برهانی با همان علوم متعارفه که بنیان مرصوص عقاید اصیل را تأسیس نموده است، مطلبی را اثبات یا نفی کرد، حتماً در تفسیر قرآن باید آن مطلب ثابت شده، مصون بماند و با ظاهر هیچ آیهای نفی نگردد؛ چنانکه مطلبِ نفی شده حتماً باید منتفی باشد و با ظاهر هیچ آیهای ثابت نشود؛ اگر آیهای دارای احتمالهای متعدد بود و غیر از یک محتمل معیّن، همه آنها عقلاً منتفی باشد، باید به کمک عقل برهانیْ آیه محل بحث را فقط بر همان مُحتمل عقل پسند حمل نمود و یا اگر آیهای دارای مُحتمَلهای متعددی بود که یکی از آنها برابر عقل برهانی ممتنع بود، حتماً باید آن مُحتملِ معهود را از نظر دور داشت؛ سپس آیه را بر یکی از آن مُحتملهای ممکن، بدون ترجیح (در صورت فقدان رجحان) حمل نمود.
نقش قواعد ادبی عرب در تفسیر « قرآن کریم » :
تفسیر کتابِ هر مؤلف و گفتار هر گوینده، به صِرفِ رأی خواننده یا شنونده نارواست و همین ناروایی اگر درباره متون مقدّس دینی باشد، با منع ویژه عقلی و نقلی همراه خواهد بود و تا حدودی منابع تفسیر صائب و نیز معیار تفسیر به رأی مشخص شد.
رعایت قانون محاوره عرب :
اما آنچه مهم است توجه به یک نکته حسّاس و شایان اهتمام میباشد و آن اینکه آیا تفسیر همه معارف قرآن، طبق قواعد ادبی عرب، لغت، صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، و سایر شئون وابسته به ادبیات ممکن است تا کسی بگوید: رعایت قانون محاوره عرب در دیالوگ و گفتو گو یا تفهیم و تفهّم یا امر و نهی و وعد و وعید، برای استنباط معارف از قرآن کافی است. هرچند علوم دیگری نیز لازم است، ولی ابزار مفاهمه مطالب قرآن، واژگان عربی است.
حضرت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در این باره فرمودهاند: «إلی أنْ بعث اللّه سبحانه محمداً رسول اللّه(صلی الله علیه و آله و سلم)... و أهل الأرض یومئذٍ مللٌ متفرقةٌ و أهواءٌ منتشرةٌ و طوائف متشتتةٌ، بین مُشبّه للّه بخلقه أو مُلحد فى اسمه أو مشیر إلی غیره فهداهم به من الضلالة...».[ نهج البلاغه، خطبه 1]
نژاد عرب نیز همانند سایر نژادها گرفتار یکی از این مکتبهای الحادی و باطلِ بر شمرده بودند و هرگز توحیدِ ناب و سایر مسائل وابسته به آن در قلمرو تازی زبانان سابقه نداشت و از طرف دیگر، واژگان هر ملتی ابزار مفاهمه و تبادل اندیشهها و انتقال خواستههای آن قوم است.
همانطوری که اگر وحی الهی بر سلسله جبال فرود آید، کوهها در اثر قدرت توانفرسای وحی، متصدع و متلاشی میشوند، اگر معارف ناب در قالب زبان تازی بدون توسعه ادبی و تکامل واژگان و تحریر لغت از قیدِ رقیّتِ فهمِ رایج عرب فرو ریزد، یکی از دو محذور لازم میآید و آن اینکه: یا معارفِ خالص و سَره، ناسره و مشوب خواهد شد یا شیرازه ادب عرب گسسته میگردد؛ چون هیچ ظرفی بیش از مظروف خاص خود را تحمّل نمیکند.
زبان خاص قرآن :
از اینجا به زبان ویژه وحی و زبان خاص قرآن پی میبریم که قرآن کریم مسائل مربوط به دنیا، مُلک، مادّه و لوازم آن و نیز بدن و احکام مخصوص آن، آسمان مادی و ملازمات آن و هر آنچه از سنخِ حس، خیال، وَهْم و حتی بالاتر از وَهْم یعنی عقل متعارف تازی زبانان آن روز بوده و میباشد، همه آنها را به وسیله واژگان عرب و قانون محاوره عربی و سایر رسوم و فنون مفاهمه، تأدیه نموده است و هنوز هم به قوّت خود باقی است.
اما معارف برین ، زمینه توسعه فرهنگی و افزایش ظرفیت لغت و تطوّر تکاملی واژگان را فراهم نمود.
طرح دیگر آنکه گرچه الفاظ برای همان مرتبه از معنا که مورد فهم واضعان ابتدایی استْ وضع میشوند، لیکن استعمال آنها درباره مصادیق دیگر یا تطبیق آن معنا بر مصداق برتر، از قبیل توسعه و مجاز میباشد و چون هر کدام از این دو طرح و مانند آن، نظیر ترتّب غایت و فایده در استعمال لفظْ معیار استنباط قرار گیرد، جزء رهآورد تازه و بدیع قرآن است.
نتیجه :
اگر کسی فقط زبان عرب را با همه شئون و فنون ادبی آن بداند؛ لیکن از نکته ابتکاری قرآن آگاه نباشد، هرچه کوشش عمیق در حفظ امانت ادبی داشته باشد، هرگز در استنباط معارف قرآن کامیاب نخواهد شد .