تفسیر 8 آیه اول سوره مبارکه ص
جلسه1مجموعه دروس تفسیر
مورخ : (1393/2/14)
حضرت استاد آیت الله العظمی جوادی آملی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ (1) بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی عِزَّةٍ وَ شِقاقٍ (2) کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حینَ مَناصٍ (3) وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ (4) أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ (5) وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلی آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ (6) ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ (7) أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فی شَکٍّ مِنْ ذِکْری بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ (8)﴾
مقدمه :
سوره مبارکه «ص» همانطوری که از سیاق آن معلوم است و شواهد روایی هم تأیید میکند، در مکه نازل شد؛ سوَر مکّی همانطوری که بارها ملاحظه فرمودید، عناصر محوری آنها اصول دین و خطوط کلی فقه و اخلاق است. قسمت مهمّ صدر این سوره درباره توحید و وحی و نبوّت است.
معرفت شناسی انسان متفکّر
قرآن کریم برای اینکه انسان را متفکّر بار بیاورد میفرماید معرفتشناسی تنها حس و تجربه حسّی نیست، این کفِ فهم است و از این پایینتر دیگر ما سوادی نداریم. نازلترین درجه علم و دانش, حس و تجربه حسّی است؛ از این بالاتر تجرید عقلیِ کلامی است و از آن بالاتر تجرید عقلی فلسفی است و از آن بالاتر تجرید عقلی عرفان نظری است و از آن بالاتر راه «حَارِثَةَ بْنَ مَالِک» و مانند است که راه مشاهده است،[9] همه اینها زیرمجموعه وحی انبیا و معصومین(علیهم السلام) است که آن در قلّه است، شهود تام است، معصوم است و مانند آن. تا بشر این راهها را طی کند و از معرفتشناسی حسّی بالا بیاید تا تجرید عقلی و لااقل به کلام برسد زمان میبرد.
مقام «خلیفة اللّه»ی انسان
قرآن قدم به قدم دست اینها را میگیرد و میگوید آن کسی است که نظام را آفرید, آن کسی است که شما را آفرید, آن کسی است که آسمان و زمین را آفرید و حسابتان جمع باشد که شما برای ابدیّت خلق شدید، شما برای اینکه نامدار باشید و نامتان بماند خلق شدید، شما خلیفه «الله» هستید و خلیفه باید کار «مستخلفعنه» را کند. دو چیز را باید «خلیفة الله» بداند: یکی اینکه بداند جانشین چه کسی است، برای اینکه میخواهد کار او را انجام بدهد و یکی اینکه حوزه خلافت خودش را بداند؛ دیگر لازم نیست کسی پیغمبر و امام باشد، در همان محدودهای که انسان به سر میبرد کار «خلیفة اللّه»ی را انجام میدهد. خلافت الهی درجاتی دارد و خلافت نظیر نبوّت و رسالت نیست که منصب خاص باشد و به آنها عطا کنند، هر انسانی میتواند در حدّ خودش خلیفه الهی باشد؛ با این شرط که اولاً هم «مستخلفعنه» خود را به اندازه خود بشناسد و ثانیاً حوزهٴ خلافت و مأموریت خودش را هم تشخیص بدهد تا در آن حوزه چه کاری انجام بدهد و مدیر و مدبّر باشد.
نامدارشدن انسانها با افکار نورانی و وحدت بین مسلمین
. . . . .