لوح محفوظ

پیوندها

معنای وحی در تفسیر « قرآن کریم » (9)

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۴۴ ب.ظ

بسم الله الرّحمن الرّحیم

معنای وحی در تفسیر « قرآن کریم » (9)

مقدمه :

 گرچه معنای وحی، کیفیت وحی یابی رسولان(علیهم ‏السلام) و معنای اعجاز و مانند آن مباحث جداگانه ‏ای هستند که در علوم قرآنی جایگاه ویژه دارند، لیکن چون برخی اینها را در مبحث تفسیر به رأی بازگو کرده‏ اند، لازم است به طور فشرده و اجمال به آنها اشاره شود.

امکان و ضرورت وحی

آنچه در کتابهای حکمت از وحی سخن گفته می ‏شود، بعضی به امکان آن بر می‏ گردد که در «علم ‏النفس» هنگام تبیین شئون علمی و عملی نفس، از قداست برخی از نفوس و تعالی آنها به مقام عصمت و پیوند با فرشتگان معصوم الهی که به عنوان اصطلاح از آنها به «عقول عالیه» تعبیر می ‏شود (نه بیش از یک اصطلاح) سخن به میان می ‏آید و در مبحث فعل خداوند با استمداد از حکمت و عدل او، جریان ضرورت وحی و نبوت مطرح می‏ شود.

الهی و فطری بودن قانون علیّت

 قانون علیّت و معلولیت، یک مطلب عقلی و ضروری است که نقض آن ممتنع می ‏باشد و اگر ممکن باشد، معلولی بدون علت یافت شود و محتمل باشد موجودی که وجودْ عین ذات او نیست، خود به خود یافت گردد.

بیان حضرت استاد علامه طباطبایی(رحمه ‏الله)[المیزان، ج 3، ص 87] که نقد ناقد، متوجه اندیشه خاص خویش است؛ استنباط عمیق ایشان از جمع بین آیه (لا یمسّه إلاّ المطهرون)[ سوره واقعه، آیه 79] و آیه (...إنما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس أهل البیت ویطهّرکم تطهیراً)[ سوره احزاب، آیه 33] که تماس با باطن قرآن و حقایق مکنون آن بهره ویژه اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم ‏السلام) است و دیگران حتماً به آنان نیازمندند.

هرگز از سخنان مرحوم استاد بر نمی‏آید که:

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با سایر مردم در علوم قرآن یک‏سان‏اند.

 استقلال مردم و استغناء آنان از رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) در تحصیل علوم قرآن.

 عزل رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از مقام مرجعیّت علوم قرآن.

 تحقیر قرآن به اینکه علوم و معارف آن در دسترس همگان قرار دارد.

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) تمام آنچه از علوم قرآن نزد وی بود، به اصحاب آموخت و آنان قرآن را برای مردم تفسیر نموده ‏اند.[ مناهج البیان، ج 1، صص 45 ـ 53]

گرچه در کلمات پیشینیان مانند غزالی آمده است که تماس با مرحله باطن و علم مکنون قرآن کریم بدون طهارت قلب میسور نیست، لیکن تشخیص ذوات مطهّر و انسان ‏های معصوم(علیهم ‏السلام) از برکات علمای بزرگ چونان علامه طباطبایی(رحمه ‏الله) است.

 محدوده عقل و نقل در تفسیر « قرآن کریم »

بعضی ، حقیقت کامل دین را قطعه قطعه کرده اند؛ گاهی سیاست را از او جدا و فتوای به انفکاک دین از سیاست داده ‏اند یا مدیریت علمی را درقبال مدیریت فقهی قرار داده ‏اند که مراد آنها از مدیریت فقهی همان مدیریت دینی است. زمانی علم را از او دور کرده و حکم به جدایی علم از دین نموده‏ اند و گاهی سهم او را در تشکیل هویت انسان، کمرنگ کرده اند .

مَرْزبندیِ درون دینی و برون دینی

از آنجا که دین‏شناسی و معرفت دین باید بدون تَمْثیل و تقطیع صورت پذیرد و قِطعه شده ، هرگز تمام دین نیست، بلکه جزئی از دین است، باید معلوم ‏شود که مَرْزبندیِ درون دینی و برون دینی تا کجا صواب و تا کجا خطاست.

اولاً متونِ مقدّس قرآن، داخل در محدوده سنّت است نه خارج از آن و عقل برهانی که همان موازین قطعی الهی را ارائه می نماید ، می‏تواند مبنای احکام دین قرار گیرد.

ثانیاً اصل دین همان اراده خداوند است که گاهی توسط عقل مکشوف می‏شود و زمانی به وسیله نقل آشکار می‏گردد و گاهی به هر دو سبب به طور استقلال یا انضمام معلوم می‏شود .

ثالثاً نَقْل و عقل موجودی ممکن؛ مخلوق و شاهد اراده الهی. عقل ، رسولی است از باطن؛ آنچنان که نقل قطعی، رسولی است از ظاهر؛ ولی هر دو در محدوده دین واقع‏اند.

رابعاً معرفت انسان یک قسم آن حق و صحیح است و قسم دیگر آن خطاء و نادرست می‏باشد. آن قسم که صواب و صدق است، حتماً با هدایت الهی است . زیرا عقل در قبال نقل است؛ نه آنکه عقل در قبال دین باشد.

 آنچه در قبال دین است، هوا، هوس، گرایش به مکتب‏های الحادی، و مانند آن است و طبق آیه کریمه (فلمّا جائتهم رسلهم بالبینات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون)[ سوره غافر، آیه 83]، به دانش الحادی خویش بسنده می‏نمایند و ره‏آورد وحی الهی را به استهزاء می‏گیرند .

خامساً معرفت علمی دینی است؛ زیرا هم مبدأ فاعلی آن خدای سبحان است که تمام نعمت‏های علمی از اوست: (ما بکم من نعمةٍ فمن اللّه...)؛ (علّم الإنسان ما لم یعلم)[ سوره علق، آیه 5]، و هم مبدأ غایی آن و هم حجیّت آن در علم اصول فقه نشانه دینی بودن چنین معرفت می‏باشد.

سادساً گاهی آراء متناقض‏اند؛ یعنی دو رأی درباره طبیعت یا شریعت آنجا در قبال یک‏دیگراند که یکی نقیض دیگری باشد؛ چون جمع دو نقیض مانند رفع هر دوی آنها محال است، لذا یکی قطعاً حق است؛ چنان‏که دیگری یقیناً باطل و خطا می‏باشد.

سابعاً برخی از مبانی عقلی و علمی فهم آن همواره ثابت باشد و بعض دیگر گاهی دستخوش تحول گردیده و تحول نیز گاهی به استناد تبدّل رأی مجتهدانه است؛ گاهی هوا مدارانه .

چنان‏که قرآن کریم چنین فرموده است: (من الذین هادوا یحرّفون الکلم عن مواضعه...)[ سوره نساء، آیه 46.] ، (...یحرّفون الکلم عن مواضعه و نسوا حظّاً ممّا ذکّروا به...)[ سوره مائده، آیه 13] ؛ (...و قد کان فریق منهم یسمعون کلام اللّه ثم یحرّفونه من بعد ما عقلوه...)[ سوره بقره، آیه 75]. غرض آنکه هر سه قسم ممکن می‏باشد.

ثامناً آنچه به عنوان تعارض عقل و شرع در تعارض فلسفه و دین مشهود بوده ، اثر غفلت یگانگی پیام عقل و نقل ناشی شده و اگر حجیّت عقل تحلیل می‏شد، هرگز در قبال دین قرار داده نمی‏شد .

آن کس که دین را به عنوان یک حقیقت الهی حیات بخش از رهگذر عقل برهانی خود اثبات نموده است، هرگز نمی‏تواند عقل استدلالی را در برابر دین قرار دهد . چنان‏که عقل سرمایه‏ه ای الهی و دینی است.

بنابراین، نباید هنگام تفسیر متون نقلی دین در صدد تخلیه عقل و تجرید ذهن بود؛ بلکه باید کوشید مطالب موهوم ذهنی از مبادی برهانی، پالایش شود تا وَهْم به جای عقل قرار نگیرد .

تاسعاً قانون علیّت و معلولیّت، مبنایی است دینی ؛ هم عقل آن را در حکمت و کلام ثابت می‏یابد و هم نقل ؛ چنان‏که حضرت امیرالمؤمنین(علیه‏السلام) فرموده است: «...کل قائم فى سواه معلولٌ»[ نهج البلاغه، خطبه 186] و آنچه در عرفان مطرح است، نفی علیّت نیست؛ بلکه نفی اسباب متوسط بوده و اعتماد بر علّت نهایی است.

اساس توحید عرفانی، همان ارجاع علیّت به علل حقیقی و حَصْر علیّت حقیقی در موجود حقیقی، یعنی ذات واجب از سوی چهارم است.

حضرت استاد علامه طباطبایی(قدّس‌سرّه) همانا بر اساس حکمت و کلامی است که مرحله متوسط تعقّل دینی است؛ مطالب ژرف عرفانی به طور مستور می‏باشد که: لا یَمَسّه إلاّ العارفون.

نتیجه :

قرآن کریم پیام الهی است و هر مفسّری مادام که تعقّل او دینی است و بامبانی دینی عقلی، متون دینی نقلی را تفسیر می‏کند و هیچ‏کدام برون دینی نیستند .

برای نمونه، جلال الدین رومی می‏گوید:

                   انبیاء در قطع اسباب آمدند                  معجزات خویش بر کیوان زدند

                   جمله قرآن هست در قطع سبب             عزّ درویش و هلاک بولهب

                   همچنین ز آغاز قرآن تا تمام                رفض اسبابست و علّت والسلام

[ـ مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات 2517، 2520، 2525]

1.      پیام انبیاء دعوت مردم به سبب حقیقی یعنی خداست .

2.       معجزه حتماً با اصل علیّت همراه است؛ نه با تصادف.

3.       سراسر قرآن که آوای توحید است، ندای قطع سبب سر می‏دهد؛ نه قطع سببیّت.

4.       (...تعزّ من تشاء و تُذلّ من تشاء...)[ سوره آل‏عمران] ؛ (...فإن العزة للّه جمیعاً)[ سوره نساء، آیه 139] مِلک مطلق  خداست.

5.      قرآن ، خدا را به عنوان سبب‏ساز که علیّت اسباب دیگر را تأمین می‏نماید و سبب سوز که اراده ازلی خدا را قاهر و غالب بر همه اشیاء و علل و اسباب می‏داند و معرّفی می‏کند.

6.       این مرحله برای نفیِ اصلِ شفاعت و توسّل نخواهد بود؛ بلکه«آخرُ مَن یشفعْ أرحم الراحمین»[ علم الیقین، ج 2، ص 1325.]خواهد بود.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۶/۰۲
ربابه حاجی محمد حسین کاشی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی